به‌ هر‌ حال

ولی اپل خوبه + عکس رنگی!!

چهارشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۲۴ ق.ظ

امروز اپل یاور گوشی های هوشمند و این ها را استاد کرد!! ... اول اینکه گوشی IPhone 5C را معرفی کرد که این گوشی قیمت ارزانی دارد و برای ما فقیر فقر ها به درد میخورد و میتوانیم در دست بگیریم و به همه بگوییم "آنجایتان [مجازاً: دلتان] بسوزد من اپل دارم" ...

جدا از آن اپل IPhone 5S را معرفی کرد که این گوشی خیلی عالی است, برای مثال تاچ آی دی دارد که این یک امکان خیلی خوبی است و باهایش میتوانید به جای رمز گذاشتن بر روی گوشی خود از اثر انگشت تان استفاده کنید و اگر یک دزد اقدام به دزدیدن موبایل شما کرد مجبور میشود انگشت شما را هم همراه آن قطع کرده و بدزدد و این خیلی جالب است ...

به علاوه امکان فیلم برداری اسلوموشن -همان آهسته و این ها- با کیفیت بالا چیزی بود که کفم را برید و سومین چیز خوب اش پردازنده ی 64 بیتی است که به اسم اش میخورد خیلی چیز شاخی باشد!! ...

از همه جالب تر خوابیدن کل ویندوز فون -یک چیزی تو مایع (!!) های آیفون- بود. البته اینکه اپل یک سال بازار تلفن های هوشمند را به دست دیگران میسپارد و وقتی آن ها حسابی به قدرت خود میبالیدند یک هو میاید و با یک غرش ترسناک بازار را به دست میگیرد چیز خیلی جالبی است و باعث میشود طرفداران سیستم عامل های دیگر -سیستم عامل هم یک چیزی است که به اسمش میخورد خیلی باحال باشد- تا چند روز در سایت پیدایشان نشود تا از سوختن آنجایشان -همان دلشان- جلوگیری بنمایند. یعنی جلوی سوختن دلشان را بگیرند به عبارت دیگر ...

Apple

در اینجا میخواستم تعداد بیشتری عکس رنگی بگذارم ولی بلاگ به ما فقط 3 گیگ فضای اختصاصی داده است و همانطور که قبلا اشاره کردم ما فقیر فقر ها پول نداریم هاست اضافه بگیریم و به خاطر همین هم باید تا میتوانیم صرفه جویی را بنماییم.

۱ ۰
سُر. واو. شین
۹۲/۶/۲۰
۶ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

رویت را بروم!!

سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۰۵ ب.ظ

رو خیلی چیز جالبی است, البته منظورم از رو, روی انسان ها است ... بعضی ها منظورشان از رو روی یک چیزی است, مثلا میگویند روی میز یا روی تلویزیون, ولی منظور من این نیست ...

اگر روی کسی زیاد باشد گشاده رو میشود و مردم ها, ها ها شوخی کردم ... اگر روی کسی زیاد باشد کسی آدم را دوست ندارد زیرا دم به دقیقه آدم خودش را به آدم های دیگر میمالد و برایشان مزاحمت ایجاد مینماید.

روی زیاد هم خوب است و هم بد است, مثلا اگر روی میز زیاد باشد یعنی جای زیادی برای گذاشتن وسایل دارد و این خوب است ولی اگر روی انسان زیاد باشد یعنی جای زیادی برای مالیدن به دیگران دارد و این بد است ... البته قرار بود دیگر درباره ی روی میز و این ها صحبت نکنم ولی برای تفهمیم بیشتر قضیه لازم دانستم این را.

اگر شما روی زیادی دارید سعی کنید روی زیاد خود را به روی دیگران نیاورید, زیرا مردم به آدم هایی که روی زیادی دارند میگویند "پررو" و "پررو" خیلی حرف بدی است. ولی آدمی که روی زیادی داشته باشد ولی به روی دیگران نیاورد را میگویند خیلی "باهوش" است, "باهوش" کلمه ی خوبی است ... مگر اینکه وقتی سر کلاس درس به یک سوال ساده جواب ندادی معلم بگوید خیلی باهوش استی, در اینجا باهوش خیلی بد است ...

بنابراین عزیزان من برای خودتان میگویم که روی زیادتان را به روی دیگران نیاورید چون پررو بودن خیلی بد است.

۱ ۰
سُر. واو. شین
۹۲/۶/۱۹
۱ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

یک کمبود

سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۳۴ ق.ظ

بعد از تحقیق و تفحص هایی که انجام داده بودم قبلاًها (شاید هم تفحث, مگر شما چند بار در عمرتان کلمه ی تفحص را دیده اید که من اینجا بخواهم درستش را بنویسم؟) متوجه شدم که بلاگ برای پاره کردن تمام قله های موفقیت (من خیلی با ادب هستم و جمله را تغییر دادم) یک امکان فالو کردن کم دارد. فالو کردن یک جمله ی خارجکی است. البته بخش "کردن" اش فارسی است. فقط بخش "فالو" اش خارجکی است. این چیزی که گفتم یک امکان بسیار خوبی است که در یک وبلاگ روی یک دکمه که روی آن دکمه نوشته است Follow کلیک میکنی و باهایش میشود از به روز شدن آن وبلاگ مطلع شد. (بله من از کلمه ی مطلع استفاده کردم)

خوبی این فالو این است که علاوه بر امکان جانبی آن که اطلاع از به روز شدن آن وبلاگ است کلاس خیلی زیادی دارد, مثلا به دوستانت که در بیران از بلاگ دات آی آر و مثلا بلاگفا و میهن بلاگ و این جاهای بی کلاس وبلاگ دارند میگویی آنجایتان بسوزد, وبلاگ من امکان فالو کردن دارد. و این امکان خیلی خوب است. حتی میتوانید آدرس این پست را بهشان بدهید تا بازدیدکننده های من بالا بروند. -البته در اینجا منظورم آمار بازدید کننده هایم بود چرا که خود بازدید کننده های من نمیتوانند از جایی بالا بروند-

بله تعداد بازدیدکننده ها برای من بسیار مهم است و هروقت دیدید که گفتم برایم مهم نیست بدانید خر گیرتان آورده ام, اگر برایم مهم نبود که خب میرفتم این چیز میز ها را در نوت پد مینوشتم نه در اینجا!! ...

۱ ۰
سُر. واو. شین
۹۲/۶/۱۹
۱ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

طرحی نو در اندازیم

دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۲۳ ب.ظ

امروز در اوج بیکاری بر روی تخت خود لم داده بودم و برخی اعضای بدنم را به قول جوانان امروزی بر روی تشک لش کرده بوده ام, من با این جمله به شما فهماندم که در اتاقم تختی دارم که در هنگام بیکاری بر روی آن لش میکنم, لش کردن کار بدیست ولی الان اهمیتی ندارد زیرا من به شما اطلاعات زیادی داده ام, اکنون شما میدانید که من در اتاقم تختی دارم که در هنگام بیکاری بر روی آن لش میکنم -فارغ از اینکه لش کردن کار بدی است- و این اطلاعاتی که به شما دادم میتوانست سری باشد ... آنقدر سری که لش کردن در مقابل آن عددی به حساب نیاید. ولی ترجیح میدهم از لش کردن بکشم بیرون و موضوع اصلی را مطرح بنمایم. -بیرون کشیدن هم کار بدی استه میباشد, چرا که هر بیرون کشیدنی فرو کردنی هم داشته است که این امر بسیار زشت و ناپسند است, ولو فرو کردن انگشت به ظرف عسل-

امروز که بر روی تخت خود لش کرده بودم به این فکر میکرده بودم که چرا انقدر به اتفاقات بد بی اندیشم و به جای آن به اتفاقات خوب نه اندیشم؟ -یا به قول امروزی ها نیاندیشم- به همین دلیل دستم را دراز کردم و روی پاتختی ام کشیدم. الان شما متوجه شدید که من در اتاقم یک پا تختی هم دارم که گاهی اوقات دستم را بر روی آن میکشم. شما خیلی کنجکاو هستید ولی این موضوع مهمی نیست. البته موضوع مهمی است ولی برای من مهم نیست. بروید غازتان را بچرانید بچه های کنجکاو. الان حتما دارید از خود میپرسید که چرا دستم را بر روی پاتختی کشیدم و این نشان از کنجکاوی شما دارد. بله من دستم را بر روی پاتختی ام میکشیدم برای اینکه شب گذشته یک اتفاق خوب را پشت گلدانی که بر روی پاتختی ام است پنهان کرده بودم. -شما الان میدانید من یک پاتختی دارم که گاهی دستم را بر روی آن میکشم و روی آن هم یک گلدان دارم که پشت آن چیزهایی را قایم میکنم- ولی دیدم آن اتفاق خوب دیگر نیست. چرا که اصولا اتفاقات خوب را نمیتوان پشت یک گلدان بر روی یک پاتختی قایم کرد و باید آنها را سریعا مصرف کرد. البته منظورم از "آنها" آن اتفاقات خوب بود. وگرنه هر چیزی را نباید سریعا مصرف کرد. مثلا اگر یک همشهری با پوست سیاه و هیکل نحیف درحالی که در گوشه ی خیابان لش کرده -و لش کردن خیلی کار بدی است- یک پودر سفید رنگی را به سمت شما دراز کرد و گفت بیا این را سریعا مصرف کن باید بگویی بیشین بینیم بابا. البته قبل از گفتن این جمله باید مطمئن شوید که سن او از شما کمتر است زیرا خیلی کار زشتی است که به بزرگترهایتان بگویید بیشین بینیم بابا. باید از این کار خودتان خجالت بکشید. قباحت دارد. واه واه.

بله عرض میکردم که اتفاقات خوب را سریعا باید مصرف کرد و چون من اتفاقات خوب را سریعا مصرف نکرده بودم آن هم رفته بود. آن هم بدون خداحافظی رفته بود. و بدون خداحافظی رفتن هم کار خیلی بدی است. مگر اینکه کسی که بدون خداحافظی از پیش او میروید یک همشهری با پوست سیاه و هیکل نحیفی باشد که در گوشه ی خیابان لش کرده است و یک پودر سفید را به شما تعارف میکند و سن او از سن شما کمتر است. یعنی شما از او زودتر به دنیا آمده اید. البته خود تعارف کردن فی نفسه کار خوبی است. ولی تعارف کردن یک پودر سفید که وقتی آن را سریعا مصرف کنی به عالم دیگری میروی -که امروزی ها به آن میگویند هپروت- کار بدی است. ولی به بدیِ لش کردن نیست. لش کردن خیلی کار بدی است.

در اینجا من میتوانم لقب خداوندگار حرف توی حرف در آوردن را به خودم بدهم چرا که خیلی خوب حرف توی حرف در می آورم. همانطور که عرض میکردم وقتی دیدم اتفاقات خوب من بدون خداحافظی رفته اند در این فکر فرو رفتن کردم که اتفاقات خوب جدیدی بسازم. البته ساختن اتفاقات خوب جدید کار سختی است و من خیلی آدم شاخ و خفنی هستم که میتوانم اتفاقات خوب جدیدی بسازم. این کارها را در خانه هایتان نکنید. چرا که در خانه هایتان پدر و مادر هایتان هستند و اگر از این کارها بکنید آنجایتان خواهند گذاشت. من به دلیل اینکه خیلی آدم شاخ و خفنی هستم این کار را در خانه کردم و به نتیجه هم رسیدم. حاصل آن را نیز میتوانید با دقت در عنوان این مطلب و متن آن دریابید. -دریابیدن یعنی متوجه شدن. دریابیدن نیاز به هوش بسیار بالایی دارد و شما خیلی کنجکاو هستید-

الان من دارم یک قسمت از یک آهنگ را گوش میدهم -من خیلی زیاد آهنگ گوش میدهم- و وقتی این قسمت از آهنگی که دارم گوش میدهم تمام شد این متن را ویرایش میکنم و برای مشاهده در انظار عموم بر روی دکمه ی "ذخیره و انتشار" کلیک میکنم. دکمه ی "ذخیره و انتشار" این متنی که من نوشتم را بر روی صفحه ی اصلی وبلاگ میگذارد و این کار خیلی جالبی است. بله دکمه ی "ذخیره و انتشار" هم خیلی دکمه ی شاخ و خفنی است.

از آنجایی که شما نه آدم شاخ و خفنی هستید و نه دکمه ی شاخ و خفنی هستید به ارواح عمه ی تان میخندید که بتوانید آدم شاخ و خفن و یا دکمه ی شاخ و خفنی بشوید. این را همینطوری گفتم تا یک وقت فکر نکنید که میتوانید آدم شاخ و خفن و یا دکمه ی شاخ و خفنی بشوید. چرا که یک نویسنده ی معاصر در کتاب خود گفته است "تکیه بر جای خفن ها و شاخ ها نمیتوان به زور زد الکی تلاش نکن هیچ چیز قهوه ای رنگی نمیتوانی بخوری" ... درست است این حرف خیلی بی ادبی است و من الان میخواستم از طرف آن نویسنده ی معاصر بی ادب که این جمله ی بی ادبی را گفته است از شما عذر خواهی را بنمایم ولی چون آن قسمت از آهنگی که داشتم گوش میدادم تمام شد باید بروم و متن را ویرایش کنم.

۲ ۰
سُر. واو. شین
۹۲/۶/۱۸
۱ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم