درود بر شما بینندگان عزیز. با یک برنامه دیگر از سری برنامه های میهمانی خدا در خدمت شما هستیم. برای توریست هایی که احتمالا دارند این برنامه را میبینند بگویم که درود بر شما توریست های عزیز. با یک برنامه دیگر از سری برنامه های گاد پارتی یا د سلبریتی آو گاد در سرویس شما هستیم. همان طور که میدانید الآن در ماه رمضان هستیم. ماهی که سفره نعمت های خداوند گسترده تر از پیش میشود و خیلی میهمانی پرباری است کلا. در این ماه شما پشت هر درخت و آخر هر سوپر مارکتی بروید مردمان با ایمانی را میبینید که از سفره این میهمانی -که در همه جا گسترده است- دارند یک نعمتی برمیدارند و میخورند. برای مثال من امروز که داشتم میرفتم کلاس از وسط یک پارکی رد میشدم و دیدم خداوند سفره ی مربوط به چیپس و پفک اش را پشت یکی از بوته ها پخش کرده و کلی از مردم نشسته اند و دارند استفاده میکنند. آخر آن پارک هم بخش مربوط به آبمیوه و کیک بود که فقط یک آقا پسری داشت از آن بهره میبرد -که این موضوع نشان دهنده تمایل بیشتر ما ایرانی ها به چیپس و پفک و این مضرات است که پرداختن به آن از حوصله ی این بحث خارج است-. بعد وقتی هم که برمیگشتم رفتم توی یک فروشگاهی که یک هایپی چیزی بخرم -و بخورم طبیعتاً- که دیدم خداوند یک سفره ی بستنی و بیسکویت هم در انتهای آن مغازه پهن کرده است و چقدر هم مردم استقبال کرده اند از آن. این پاراگراف را برای آن نامسلمانانی نوشتم که میگویند خداوند در ماه مهمانی اش به مردم گشنگی میدهد. کجا گشنه هستند بابا؟ این همه خداوند در جاهایی که به عقل جن و انس هم نمیرسد سفره پهن کرده است! چقدر ما ایرانیان ناشکر هستیم واقعاً. دوصد افسوس!
دیگر این که من افطار میکنم. یعنی روزه نمیگیرم ولی افطار میکنم. البته نه اینکه روزه نگیرم ها. برنامه من یک روز در میان است. یک روز روزه ام را میخورم و یک روز روزه نمیگیرم. اینجوری ها. ولی به هر حال افطار میکنم. احتمالا ضرب المثل قدیمی "نماز که نمیخوانم, روزه هم که نمیگیرم, دیگر آنقدر بی دین و ایمان نشده ام که افطار هم نکنم!" را شنیده اید و منتظر هستید که الآن این را بگویم من. ولی خیر. شما -مثل همیشه- در اشتباه هستید. من این را نمیگویم زیرا انقدر ایرانی های بامزه پندار از این عبارت استفاده کرده اند که دیگر عن و گه اش در آمده است. تکراری شده است یعنی. و من -یعنی کایتو- هیچوقت برای طرفدارانم -یعنی شما- تکراری نمیشوم. هرگز. اصلاً من در فامیل به همین تکراری نشدن برای طرفداران معروف هستم. یعنی وقتی یکی از فامیل ها من را میبیند پیش خودش میگوید عه این همان فامیلمان است که هیچوقت برای طرفدارانش تکراری نمیشود. یا یک چیزی تو همین مایه ها میگوید خلاصه. بنابراین من آن حرف را نمیزنم. بله میگفتم. من روزه نمیگیرم ولی افطار میکنم فقط برای اینکه عشقم میکشد. همینجوری حال میکنم روزه نگیرم ولی افطار بکنم ببینم فضول اش کی است! فضول را بردند جهنم گفت درم بیارید آشغالای لاشی. ولی درش نیاوردند. دهن اش را هم سرویس کردند. عبرت بگیرید از این داستان آموزنده.
بعد اینکه احیا است مثل اینکه. امروز صبح در کلاس فهمیدم. گفتم به شما هم بگویم که اگر نمیدانستید بدانید. چون همین الآن به یکی از دوستانم تلفنی گفتم شب احیا است و او نمیدانست. پس شما هم شاید ندانید بهرحال. شب احیا شب خیلی خوبی است. دوستانم به بهانه گریه و زاری تا صبح میروند گیم نت و بازی میکنند و دوپس دوپس. البته دوستانم تقریبا هر روز به یک بهانه ای میروند گیم نت و بازی میکنند و دوپس دوپس. ولی این شب خاص است چون کلید گیم نت را میگیرند و تا صبح مجانی بازی میکنند. من هم که کلاً حالم از گیم نت و ورلد آو وارکرافت و اینها به هم میخورد ولی این یک شب را اصولاً میروم باهایشان. پارسال هم رفتم باهایشان. خیلی جالب بود. هرچه گقتم آهنگ نگذارند آن کافرهای از خدا بی خبر اعتنا نکردند و آهنگ گذاشتند و صدای اش را هم زیاد کردند تازه. بعد چند نفر ریختند دعوا کنند یک هو. من هم جفت کردم. چون آدم خیلی ترسویی هستم. بعد یک هو همه ی بچه ها از هر سوراخ سمبه ای که در اینور و آنور گیم نت بود یک چاقویی زنجیری قمه ای چیزی در آوردند رفتند دعوا. من هم همینجوری جفت کرده بودم باز. ولی بعد معلوم شد آنهایی که آمده بودند دعوا از بچه های خود گیم نت بودند -یعنی گیم نت ازدواج کرده بوده است و چندین و چند بچه به دنیا آورده بوده که اینها چند تن از بچه های او بوده اند- و فکر کرده بودند که ما آمده ایم دزدی ولی بعد فهمیده اند که خود ما -یعنی من که نه. دوستان چاقال ام- هم از بچه های گیم نت هستیم. من رفتم بهشان گفتم که آخر چه کسی این موقع شب میرود دزدی؟ و آنها گفتند اصولا همه ی دزدها این موقع شب میروند دزدی. و راضی شدم من. یعنی راضی که نشدم ولی ترسیدم یک حرفی بزنم و بزنند خوارم را سرویس کنند.
حالا فردا شب هم احتمال دارد بروم باهایشان. ولی حال ندارم کـ×نم را از روی صندلی بردارم و بروم گیم نت. خسته هستم. میخواهم بگیرم بخوابم به جای اش. چون میترسم اگر وقتی خسته ام تا صبح بروم گیم نت و مجانی چیزی که از آن متنفر هستم را بازی کنم پوستم خراب بشود. و در فصل قبل جزوه ی تان اشاره کرده ام که چقدر پوستم برای ام اهمیت دارد -اینجاست که میگویند قبل از اینکه بیایید سر کلاس جزوه جلسه قبل را مرور کنید تا بفهمید معلم چه زر میزند برای خودش-.
در راستای پست قبلی ام میخواستم یک عنوان جامع دهن پر کن فلسفی نما برای این پست بگذارم. مثلاً "رفیق بی کلک, مادر" یا مثلاً "زندگی امتحان اش را قبل از تدریس اش میگیرد" یا حتی "دهن معلم ورزش گهمان سرویس" که پس فردا نروید همه جا بگویید کایتو دروغگو است. یک جا میگوید عنوان پست بعدی ام فولان است و بعد وقتی فرستاد میبینیم فولان نیست. ولی دیدم چرا باید سیاه نمایی کنم آخر؟ من دروغگو هستم واقعاً. یک دروغگو که میگویم عنوان پست بعدی ام فولان است ولی درواقع فولان نیست. تخمِ فولان هم نیست. بنابراین ترجیح دادم با شما -خوانندگان عزیزِ توی خانه- روراست باشم.
به امید دیدار مجدد شما در برنامه های آینده. و اینکه شب بخیر. البته من بیدارم فعلاً. میخواهم بروم بازی کنم. یا شاید فیلم ببینم. فردا صبح هم که آزمون دارم. ولی شما بروید بخوابید دوستان گلم. خواب خوب خست. -نویسنده برای حفظ و هماهنگی واج آرایی حرف خ در این جمله , کلمه ی است را به خست تبدیل کرده است. خست از است می آید. و خسته و خستنده از آن مشتق میشوند-
همین دیگر.