به‌ هر‌ حال

یک به‌هرحالِ چهار ساله!

پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۲۲ ب.ظ

امروز برای من از دو جهت روز مهمیه. از یه طرف روز وبلاگستان فارسی رو داریم و از طرف دیگه سالروز شروع به کار این وبلاگ! درباره‌ی اولی سال‌های قبل توضیح زیاد دادم. گفتم که شروع همه چیز از این پست بود، توی "وبلاگ اصلاً یعنی چه؟" از نوشتن خودم گفتم و توی "تیشه بر ریشه‌ی وبلاگستان فارسی" توضیح دادم که چرا نباید وبلاگمون رو روی تلگرام و اینستاگرام بنا کنیم. تو حیطه‌ی این موضوع حرف برای گفتن زیاد هست ولی خب هرچیزی از یه حدی بیشتر بشه عن ماجرا در میاد. برای همین فقط به لینک دادن به پست سال‌های قبلم و گفتن این جمله بسنده میکنم که برای قدرت گرفتن دوباره‌ی وبلاگستان فارسی و نیفتادنش دست آن سایرین، فقط باید نوشت و گفت و آگاه کرد!

اما این وبلاگ [که تنها وبلاگم نیست اما عزیزترینشونه!] امروز چهار ساله شد. از 16 شهریور 1392 تا همین روز و همین ماه از سال 1396. از روزی که کم‌کم داشتم از رسیدن ایمیل دعوت‌نامه‌ی بیان ناامید میشدم و اومدنش طوری هیجان‌زده‌م کرد که به محض اینکه فرصت کردم وبلاگمو ثبت کردم -انگار اگر دیر میجنبیدم منصرف میشدن و دعوت‌نامه رو پس میگرفتن!- ، تا امروز که بعد از چهار سال تلاش برای حفظ اصالت این وبلاگ دوباره پشت لپتاپ نشستم تا گذشته رو ورق بزنم. از روزی که این پست ارسال شد، تا امروز که دارم این نوشته رو مینویسم. 

طی این مدت چیزای زیادی به من گذشت و تلاشم بر این بود که از هر اتفاق مهم یه نشونه‌ی هرچند کوچیک توی این وبلاگ جا بذارم. منظورم از اصالت هم همینه. توی این مورد معنی اصالت برای من، معنا داشتنه. یعنی تلاش کردم که تا جای ممکن صفحه‌های این وبلاگ رو از چرت و پرت نویسی دور نگه دارم. البته منظورم مدل پستایی که تو صفحه‌ی #جفنگیات میفرستم نیست، همونا هم هرکدوم برام یه چیزی رو زنده میکنن، شاید یکی از دلایل اهمیت این وبلاگ برای من همین باشه که تا جای ممکن از هرزنویسی دور نگهش داشتم، لااقل از نظر خودم، و هر پستی رو که رندوم هم باز کنم یه خاطره‌ی تلخ یا شیرین کوبیده میشه تو صورتم! 

از این وبلاگ که بگذرم، میخوام درباره‌ی سیستم بیان صحبت کنم. قبلاً گفته بودم که بیان باعث شد من از مهاجرت کامل به سیستمای خارجی صرف نظر کنم و بار و بندیلمو همینجا باز کنم. اوایل تنها دلیل این اتفاق امکانات و پشتیبانی خیلی خوبی بود که داشت. یه تیم کوچیک با کارهای بزرگ و ایده‌های بزرگ‌تر! اما اون موقعا اتمسفر بیان برای من -اگه نگم اذیت کننده بود- جذاب نبود. همین الآن هم حجم زیادی از فضای بیان رو وبلاگ‌های ارزشی و مذهبی تشکیل میدن ولی اون موقع اکثریت قاطع این سرویس از این مدل وبلاگا تشکیل شده بود. من مشکلی با وبلاگ‌نویسی ارزشی ندارم و اتفاقاً خیلی هم خوبه که یه فرد مذهبی یا کلاً هر فردی با هر عقیده‌ای بتونه بیاد و نظراتش رو رو با کار فرهنگی بیان کنه. ولی بالاتر هم گفتم که هرچیزی که از یه حدی بیشتر بشه چه اتفاقی میفته! یکی از خاصیت‌های وبلاگ‌نویسی اینه که آدم توی محیطی بنویسه که تعدادی هم فاز و هم بیان خودش هم اونجا باشن؛ و با توجه به اینکه من اینجا زیاد تو فاز نوشتن عقیدتی و خصوصاً مذهبی نیستم توی اون محیط خیلی راحت نبودم. 

اما گذر زمان و خصوصاً شرایطی که برای بلاگفا پیش اومد و باعث سرازیر شدن نویسنده‌های اون به بیان شد، یه نقطه‌ی عطف برای این سیستم بود که طی اون تعادل نسبتاً خوبی توی سبک وبلاگ‌ها برقرار شد. از بین نویسنده‌هایی که مهاجرت کرده بودن افراد خیلی قوی‌ای پیدا شدن که سطح نگارش رو به شکل لذت‌بخشی بالا بردن. این مساله باز توی ماه‌های اول حماسه‌ی بلاگفا کمتر خودشو نشون میداد، ولی به عقیده‌ی من اون ماجرا خواه ناخواه باعث یه جریان سازی شد که طی اون هنوز هم نویسنده‌های قوی‌ای دارن سر بر میارن و تعدادشون بیشتر و بیشتر میشه. این اواخر که بعد از یه مدت دوری طبق عادت قبلیم شروع کردم به گشت و گذار توی وبلاگای جدید و قدیم، به تعداد زیادی نویسنده‌ی خیلی خوب برخوردم که ساعت‌ها میشه بدون خستگی پای نوشته‌هاشون نشست و خوند و لذت برد. این اتفاق خیلی خوبیه و باعث میشه آینده‌ی خیلی روشنی برای بیان و کلاً فضای وبلاگ ایران به ذهن آدم بیاد. خدا رو چه دیدی! شاید چندین سال بعد تیتر یه مقاله‌ی تحلیلی، تاثیر این برهه‌ی زمانی توی اوج گرفتن دوباره‌ی وبلاگ‌نویسی توی ایران باشه. 

دلیل تاکید من روی مهم بودن وبلاگ توی فضای مجازی واضحه. خوندن، مهم و تاثیر گذاره و نوشتن از اون هم بیشتر. وبلاگ تقریباً تنها چیزیه که میتونه به بهترین شکل این مسائل رو توی جامعه رواج بده و تنها مفهومیه که اگر بهش بها داده بشه توان ایستادن جلوی بخش مضر فرهنگ تلگرامی و اینستاگرامی رو داره؛ که با تبر به جون ریشه‌ی فرهنگ جامعه افتادن و دارن وضعش رو از قبل هم خراب‌تر میکنن. [من با تلگرام و اینستاگرام مشکلی ندارم و خودم هم ازشون استفاده میکنم. منظورم یه طیف خاص اتفاقاتیه که این مدل شبکه‌ها باعثش شدن و توی پست سال قبلم توضیحش دادم.] وبلاگ به دنبال خودش کتابخونی میاره، تفکر میاره، نقادی میاره و ده‌ها چیز دیگه هر هرکدوم هرقدر هم کوچیک باشن، نهایتاً تاثیر بزرگی روی بدنه‌ی فکری جامعه میذارن و اون رو به جلو هل میدن.

در نهایت هم باز برگردم به همین وبلاگ. اینجا در برابر خیل بزرگ وبلاگ‌های خوبی که دارن فعالیت میکنن بیش از حد کوچیکه. ولی خب برام ارزش معنوی بالایی داره. خودم از همه بیشتر بخاطر کم آپدیت کردنش از خودم شاکی‌ام و واقعاً دوست دارم به اون سطح فعالیتی که تو ذهنم دارم برسونمش. ولی متاسفانه این قضیه شرایط زیادی رو میطلبه که بیشترشون فکری هستن و تا وقتی حس نکنم واقعاً وقتشه نمیتونم سمتش برم. امیدوارم تو این سال جدید وبلاگم بتونم بیشتر از قبل بنویسم تا هم خودم حس رضایت بیشتری داشته باشم و هم نظرات اون دوستانی که بهم لطف دارن رو بیشتر از قبل توی کامنت‌ها ببینم. ولی شما بنویسین! من هرقدر هم کم بنویسم، در عوضش زیاد میخونم و خیلی وقتا پیش میاد که ساعت‌ها توی نوشته‌های وبلاگای مختلف غرق میشم. زیاد بنویسین و دیگران رو هم به نوشتن ترغیب کنید! [ حق دارین الآن بگین تو کی باشی که بگی ما چیکار کنیم! ولی خب دیگه! D: ]

به امید روزهای بهتر و پربارتر ! ..

  فکر نمیکنم بیشتر از این نوشتن کمکی بکنه. فقط امیدوارم این روند خوبی که گفتم ادامه پیدا کنه و به یه اوج قبل از سقوطِ دوباره تبدیل نشه!

 

Persian Blog's Day 96

۱۱ ۰
سُر. واو. شین
۹۶/۶/۱۶
۲۶ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

روز ملی قاصر

جمعه, ۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۷:۰۲ ب.ظ

ما داریم توی کشوری زندگی میکنیم که اساساً توش هیچکس به مرگ طبیعی نمیمیره. توی زیست بوم ایران مرگ در مفهوم کلی به دو دسته تقسیم میشه: شهادت و قصور پزشکی! یعنی شما یا سرباز هستی و میری سوریه اون طرفا شهید میشی، یا در اثر قصور پزشکان نابخرد از بین میری. درواقع ما با پدیده‌ای روبرو هستیم به اسم جامعه‌ی پزشکی، که توی چشم شما ملت نگاه میکنه و هی قصور میکنه، قصور پشت قصور!

خود من تا جایی که یادم میاد هربار که کسی فوت کرد [فارغ از سن و شرایط زندگیش] پشتش فحش و لعنت بود که به پزشکای بی‌سواد حروم‌خور نثار شد. این مساله هم فقط مربوط به هنرمندا و آدمای معروف نیست، همین آدمای عادی و معمولی اطراف ما هم همینطورن. یکی دو ماه پیش مادربزرگ یکی از دوستای من فوت کرد. حالا دقیقاً در جریان سن ایشون نیستم ولی خاطراتی که تعریف میکرد حدوداً برمیگشت به زمان احمدشاه قاجار! اواخر دیگه حرف هم به زور میزد. وقتی خبر فوت ایشون رو با تلفن به دوستم اطلاع دادن، فحشی که همزمان به پزشکای بیمارستان دادن رو هم با گوشای خودم شنیدم. دایی این دوستمون اعتقاد داشت که مادرش سرحال بوده و تا همین دیروز صد متر رو زیر 8 ثانیه میدویده و قصور پزشکی باعث شده که ایشون شبونه تو خواب تموم کنه. احتمالاً منظورش این بوده که قصور پزشکی که تو بیمارستان اون سر شهر شیفت بوده از راه دور باعث مرگ مادر ایشون توی تخت خواب خودش شده! یا در یک مورد دیگه همین چند مدت قبل یکی از آشناها سرما خورده بود رفته بود بیمارستان دولتی، اونجا یه دانشجوی پرستاری پنی‌سیلین رو اشتباه زده بود و گویا حین تزریق عصب سیاتیک این داداشمون عروس شده بود. واقعاً از نظر من تمام فحش‌هایی که به بستگان درجه یک پزشک معالج این آشنای ما حواله شد کاملاً بر حق بودن. اون دکتر بی‌سواد بیجا کرد پنی‌سیلین نوشت که بعدش اون دانشجوی پرستاری تزریق رو اشتباه انجام بده! آخه تا کی جامعه‌ی ما باید از حضور این پزشک‌های جاهل آسیب ببینه؟ 

همین موضوع برای افراد معروف هم پیش میاد و احمالاً شما بهتر از من در جریان هستید که چقد فاز داره پیگیری و هشتگ زدن تو این موارد! برای مثال خیلی از عزیزانی که برای مرگ استاد کیارستمی هشتگ قصور پزشکی راه انداختن قبل اینکه شروع کنن به توییت کردن، یه سرچ کردن ببینن این جناب کیارستمی کی بوده اصلاً! چون کلاً این عزیزان وقتی برای تلف کردن پای سینمای ایران نداشتن هیچوقت و تو عمرشون فقط فیلمای کوئنتین تارانتینو و کریستوفر نولان میدیدن! ولی خب عصر اطلاعات باعث شده حتی این دوستان هم فقط با یه سرچ ساده بتونن ظرف نیم ساعت به طرفدار پر و پا قرص قدیمی و حتی منتقد آثار استاد کیارستمی تبدیل بشن! چه توییت‌ها که ارسال نشد و چه هشتگ‌ها که زده نشد و چه حکم‌ها که بریده نشد و صد البته که همه هم به حق بودن. چرا که قطعاً مردمی که خودشون لحظه‌ی فوت اونجا بودن خیلی بهتر از پزشکی قانونی فاسد جنایتکار در جریان جزئیات اون قصور پزشکی هستن. جناب استاد بزرگوار داریوش مهرجویی هم که مهر تایید نهایی رو پای نامه زدن که: پزشکان احمق باعث مرگ کیارستمی شدند! و خب درست هم میگن. کی وجودشو داره مخالفت کنه!

همین موضوع ادامه پیدا کرد تا در نهایت رسید به تیتر جدیدترین قصور پزشکی خاورمیانه. در جریان هستید که توی آخرین اظهارات پرونده‌ی حمید صفت ادعا شده که قصور پزشکی باعث فوت پدر ایشون بوده. و خب بازم حق دارن! صددرصد حق دارن! این که جناب حمید خان صفت گرفته پدر ناتنیش رو مث سگ زده که دلیل فوت نمیشه، قطعاً پای یک پزشک در میون بوده! اصلاً‌ من نمیدونم وقتی پزشک‌ها دارن توی این جامعه قدم میزنن و نفس میکشن چرا باید کسی بمیره؟ چه معنی داره؟ مگه دولت پول مفت داره به دانشگاه‌های علوم پزشکی میده که مردم هر روز به دلایل واهی مثل تصادف و دعوا و آوردوز بمیرن؟ 

اما با تمام این تفاسیر باید بگم نظر منم اینه که پزشک‌ها قاصرترین افراد روی زمین هستن. واقعاً عامل اکثر مرگ و میری که روزانه رخ میده خود این پزشکا هستن، چرا که اولین کسایی بودن که توانایی داشتن جلوی هر اتفاق بدی رو بگیرن. اونا خیلی ساده میتونستن با به دنیا نیاوردن یه مشت مشنگ جلوی تمام اتفاقات بد دنیا رو بگیرن ولی این کار رو نکردن و دنیا رو به این وضعی که الآن میبینیم انداختن!

ولی خب مردم عزیز و مهربون و بزرگوار ما با این اوصاف باز هم یه روز رو به اسم روز پزشک قرار دادن تا حسن نیت خودشون رو به این شیاطین ثابت کنن. اما چه سود!‌ به زعم من اسم این روز باید به روز ملی قاصرین شیاد تغییر پیدا کنه تا تمام جامعه یک رنگ از تناقض‌ها خالی بشه و هیچ لکه‌ی کوچکی هم در حمایت از پزشکا توی هیچ بخشی از این کشور دیده نشه!

  من در جریان هستم که پزشکای بی‌صفت زیادی هم توی جامعه هستن که یا سواد کافی ندارن یا وجدانشون کفایت کارشون رو نمیکنه! لزومی به یادآوری نیست. خود منم بارها اشتباهات پزشکی رو اطرافم دیدم، ولی حجمشون در برابر هوشمندی‌هایی که زندگی‌ها رو نجات میده خیلی کم و ناچیزه. به چشم اومدنشون انرژی میخواد! 

  در کنار اون بنظر من باید این رو هم در نظر گرفت که درسته که ما پزشک بد داریم، ولی به همون میزان سیاستمدار بد، معلم بد، روحانی بد، تاجر بد و رفتگر بد هم داریم! چرا که هیچ شغلی ذات انسان‌ها رو غربال نمیکنه. این رو باید قبول کرد.

  عجب تابستونی بود ! 

۱۱ ۱
سُر. واو. شین
۹۶/۶/۳
۲۱ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم