به‌ هر‌ حال

طرحی نو در اندازیم

دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۲۳ ب.ظ

امروز در اوج بیکاری بر روی تخت خود لم داده بودم و برخی اعضای بدنم را به قول جوانان امروزی بر روی تشک لش کرده بوده ام, من با این جمله به شما فهماندم که در اتاقم تختی دارم که در هنگام بیکاری بر روی آن لش میکنم, لش کردن کار بدیست ولی الان اهمیتی ندارد زیرا من به شما اطلاعات زیادی داده ام, اکنون شما میدانید که من در اتاقم تختی دارم که در هنگام بیکاری بر روی آن لش میکنم -فارغ از اینکه لش کردن کار بدی است- و این اطلاعاتی که به شما دادم میتوانست سری باشد ... آنقدر سری که لش کردن در مقابل آن عددی به حساب نیاید. ولی ترجیح میدهم از لش کردن بکشم بیرون و موضوع اصلی را مطرح بنمایم. -بیرون کشیدن هم کار بدی استه میباشد, چرا که هر بیرون کشیدنی فرو کردنی هم داشته است که این امر بسیار زشت و ناپسند است, ولو فرو کردن انگشت به ظرف عسل-

امروز که بر روی تخت خود لش کرده بودم به این فکر میکرده بودم که چرا انقدر به اتفاقات بد بی اندیشم و به جای آن به اتفاقات خوب نه اندیشم؟ -یا به قول امروزی ها نیاندیشم- به همین دلیل دستم را دراز کردم و روی پاتختی ام کشیدم. الان شما متوجه شدید که من در اتاقم یک پا تختی هم دارم که گاهی اوقات دستم را بر روی آن میکشم. شما خیلی کنجکاو هستید ولی این موضوع مهمی نیست. البته موضوع مهمی است ولی برای من مهم نیست. بروید غازتان را بچرانید بچه های کنجکاو. الان حتما دارید از خود میپرسید که چرا دستم را بر روی پاتختی کشیدم و این نشان از کنجکاوی شما دارد. بله من دستم را بر روی پاتختی ام میکشیدم برای اینکه شب گذشته یک اتفاق خوب را پشت گلدانی که بر روی پاتختی ام است پنهان کرده بودم. -شما الان میدانید من یک پاتختی دارم که گاهی دستم را بر روی آن میکشم و روی آن هم یک گلدان دارم که پشت آن چیزهایی را قایم میکنم- ولی دیدم آن اتفاق خوب دیگر نیست. چرا که اصولا اتفاقات خوب را نمیتوان پشت یک گلدان بر روی یک پاتختی قایم کرد و باید آنها را سریعا مصرف کرد. البته منظورم از "آنها" آن اتفاقات خوب بود. وگرنه هر چیزی را نباید سریعا مصرف کرد. مثلا اگر یک همشهری با پوست سیاه و هیکل نحیف درحالی که در گوشه ی خیابان لش کرده -و لش کردن خیلی کار بدی است- یک پودر سفید رنگی را به سمت شما دراز کرد و گفت بیا این را سریعا مصرف کن باید بگویی بیشین بینیم بابا. البته قبل از گفتن این جمله باید مطمئن شوید که سن او از شما کمتر است زیرا خیلی کار زشتی است که به بزرگترهایتان بگویید بیشین بینیم بابا. باید از این کار خودتان خجالت بکشید. قباحت دارد. واه واه.

بله عرض میکردم که اتفاقات خوب را سریعا باید مصرف کرد و چون من اتفاقات خوب را سریعا مصرف نکرده بودم آن هم رفته بود. آن هم بدون خداحافظی رفته بود. و بدون خداحافظی رفتن هم کار خیلی بدی است. مگر اینکه کسی که بدون خداحافظی از پیش او میروید یک همشهری با پوست سیاه و هیکل نحیفی باشد که در گوشه ی خیابان لش کرده است و یک پودر سفید را به شما تعارف میکند و سن او از سن شما کمتر است. یعنی شما از او زودتر به دنیا آمده اید. البته خود تعارف کردن فی نفسه کار خوبی است. ولی تعارف کردن یک پودر سفید که وقتی آن را سریعا مصرف کنی به عالم دیگری میروی -که امروزی ها به آن میگویند هپروت- کار بدی است. ولی به بدیِ لش کردن نیست. لش کردن خیلی کار بدی است.

در اینجا من میتوانم لقب خداوندگار حرف توی حرف در آوردن را به خودم بدهم چرا که خیلی خوب حرف توی حرف در می آورم. همانطور که عرض میکردم وقتی دیدم اتفاقات خوب من بدون خداحافظی رفته اند در این فکر فرو رفتن کردم که اتفاقات خوب جدیدی بسازم. البته ساختن اتفاقات خوب جدید کار سختی است و من خیلی آدم شاخ و خفنی هستم که میتوانم اتفاقات خوب جدیدی بسازم. این کارها را در خانه هایتان نکنید. چرا که در خانه هایتان پدر و مادر هایتان هستند و اگر از این کارها بکنید آنجایتان خواهند گذاشت. من به دلیل اینکه خیلی آدم شاخ و خفنی هستم این کار را در خانه کردم و به نتیجه هم رسیدم. حاصل آن را نیز میتوانید با دقت در عنوان این مطلب و متن آن دریابید. -دریابیدن یعنی متوجه شدن. دریابیدن نیاز به هوش بسیار بالایی دارد و شما خیلی کنجکاو هستید-

الان من دارم یک قسمت از یک آهنگ را گوش میدهم -من خیلی زیاد آهنگ گوش میدهم- و وقتی این قسمت از آهنگی که دارم گوش میدهم تمام شد این متن را ویرایش میکنم و برای مشاهده در انظار عموم بر روی دکمه ی "ذخیره و انتشار" کلیک میکنم. دکمه ی "ذخیره و انتشار" این متنی که من نوشتم را بر روی صفحه ی اصلی وبلاگ میگذارد و این کار خیلی جالبی است. بله دکمه ی "ذخیره و انتشار" هم خیلی دکمه ی شاخ و خفنی است.

از آنجایی که شما نه آدم شاخ و خفنی هستید و نه دکمه ی شاخ و خفنی هستید به ارواح عمه ی تان میخندید که بتوانید آدم شاخ و خفن و یا دکمه ی شاخ و خفنی بشوید. این را همینطوری گفتم تا یک وقت فکر نکنید که میتوانید آدم شاخ و خفن و یا دکمه ی شاخ و خفنی بشوید. چرا که یک نویسنده ی معاصر در کتاب خود گفته است "تکیه بر جای خفن ها و شاخ ها نمیتوان به زور زد الکی تلاش نکن هیچ چیز قهوه ای رنگی نمیتوانی بخوری" ... درست است این حرف خیلی بی ادبی است و من الان میخواستم از طرف آن نویسنده ی معاصر بی ادب که این جمله ی بی ادبی را گفته است از شما عذر خواهی را بنمایم ولی چون آن قسمت از آهنگی که داشتم گوش میدادم تمام شد باید بروم و متن را ویرایش کنم.

۲ ۰
۱ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری‌: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

این مطلب با برچسب‌های, جفنگیات در تاریخ دوشنبه, ۱۸ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۲۳ ب.ظ، توسط سُر. واو. شین منتشر شده است.
  • نازخاتون

    ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۰۱

    دیگه مطمئن شدم که بعداز مصرفِ اون اتفاقات خوب,این مطلب رو نوشتی
    هپروت خان!
    عالی بوووووووووووووود,شاخ و خفن!!

  • سُر. واو. شین

    ۳۰ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۲۴

    مصرفشون نکردم, دوباره ساختم ((: ...

    لطف دارین بازم :-" D; ...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">