این مطلب با برچسبهای, Christmas, New Year 2016, سال نو میلادی, کریسمس در تاریخ جمعه, ۱۱ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۵۹ ق.ظ، توسط سُر. واو. شین منتشر شده است.
-
-
-
مترسک
۱۱ دی ۹۴ ، ۰۹:۰۰ وب سایتایشالا که همه چی به خیر و خوشی بگذره و خبر نمرات خوبت رو اینجا بشنویم ;)
سال نو رو هم به همه مسیحیان عزیزمون، هر جای دنیا که هستن تبریک میگم ^_^ -
مریم y.
۱۱ دی ۹۴ ، ۱۴:۵۶ وب سایتاصلا یه موقع هایی ادم دستودلش به درس خوندن نمیره ولی خب همین موقع هاست که مفهوم اراده نمود پیدا میکنه دیگه!:)
-
فاطیما کیان
۱۱ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۷ وب سایتبعد از دوماه آپدیت جدید + سال نوی میلادی مبارکه :)
از بس که مردم سرشون توی تلگرامه اعصاب خوندن پست طولانی رو ندارن و این واقعا برای یک وبلاگ نویس چیز جالبی نیست -
آقای سر به هوا ...
۱۱ دی ۹۴ ، ۱۷:۰۲ وب سایتمن هم قدیما اینطوری میشدم بی حوصله !
اصلا دستم به نوشتن نمیرفت !
قشنگه ؟ دوست دارم ببینم این سریالو :( -
آیدین
۱۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۱۲به نظرم مشکل از شبکه های اجتماعی نیس مشکل اینه که مردم همیشه اون چیزی که ساده تر و آسونتره رو انتخاب میکنن باید روی این موضوع کار کنیم که همیشه راه کوتاه و آسون بهترین راه برای رسیدن به مقصد نیست . جدا از شایعات و اخبار زردی که پخش میشه البته .
منم برکینگ بد رو تا دوفصل دیدم و دیگه ادامه ندادم هرچند کلشو دارم تا بعدا ببینم سر فرصت ولی رو آوردم به سریال big bang theory چون مثل فرندز سریالیه که لازم نیس وقتی میشینی از شوق و ذوق زیاد جند قسمتشو ببینی و از طرفی با دیدنش من انرژی میگیرم جای اینکه احساس خستگی کنم . جنس سریال رو دوست دارم .فکر میکنم مشکلت در ننوشتن اینه که نمیدونی از چی بنویسی . یعنی هنوز هم معلوم نیس این وبلاگ یک شرح حال ِ یا زندگینامه یا برداشتی از اخبار یا گزیده ای از افکارت .در هر حال میشه نوشت حتی با گذاشتن نیم ساعت وقت در هفته میشه نوشت لازم نیس کاری رو عقب بندازی یا درسی رو کمتر بخونی تا به وبلاگ برسی .انقد رسمی حرف زدم به دلم ننشست :| ولی واقعا انصاف نیس من که هر روز سر میزدم نظر اولو نذارم فقط به این خاطر که مرورگر کروم برا زرنگ بازی از هیستوری کش میره و بجای لود دوباره آخرین کش وبلاگتو نشون میداد :|داشتم میگفتم که اصلا نظرم به دلم ننشست بدون فهش بدون دعوا فایده نداره اصن :| -
سُر. واو. شین
۱۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۵نه مشکل تا حد خیلی خیلی زیادی همین شبکه های دم دستیه. قبلا همچین مشکلاتی نبود. حتی همین یکی دو سال پیش خیلی با متنای طولانی روال تر بودن ملت.
برعکس، من بیگ بنگ تئوری و فرندز رو دارم و چند قسمتشونو دیدم ولی ادامه ندادم چون یکم وقت تلف کردن به نظرم میان. ممکنه اشتباه کنم ولی خب سریالی مثل بریکینگ بد لااقل مغز آدمو بکار میندازه. یه تکونی میده به آدم.نمیدونم، فکر نمیکنم مشکلم از این باشه. چون از اول که این وبلاگو ساختم واسه خودم حد و حصری نذاشتم. هرچی دلم خواسته توش نوشتم. یعنی خبر باشه مینویسم، دل نوشته باشه مینویسم. زیاد تو بند این مسائل نذاشتم خودمو هیچوقت.به دل من نشست نگران نباش :)) -
-
khormalu :)
۱۳ دی ۹۴ ، ۰۲:۱۵ وب سایتبافت شاید کاربرد داشته باشه ولی بیو اصلن😷😷
کنژوگه چیه؟چرا ازهرکی میپرسم نمیدونه اخه~_~ -
khormalu :)
۱۳ دی ۹۴ ، ۱۴:۱۱ وب سایتکنژوگه مثلن اینجا:مشتقات دارویی که به صورت کنژوگه های محلول درآب گلیسین دفع میشوند...جدی بیو چرا اینقد سخته>_<
میان ترم چند شدی؟:/ -
منا مهدیزاده
۱۴ دی ۹۴ ، ۱۹:۳۱ وب سایتعه ! پست ! دلم برات تنگ شده بود ! :دی
می دونی یه چیزی یکی از دوستام بهم گفته بود قبل دانشگاه... درکش نکرده بودم تا وقتی خودم دانشجو شدم! گفت وقتی میری دانشگاه وقتت خیلی آزاد تر از مدرسس... کلی وقت برای کلی کار داری... ولی به هیچ کاری نمی رسی! راست میگفت ! من قشنگ میبینم که کلی وقت دارم ولی قبل اینکه هیچ کاری بکنم تموم میشه :)))
نگران این سندروم بلاگ ننویسی هم نباش... همه دچارشیم کم و بیش :) دیدی هرسال ملت سرما میخورن و اینا میگن از این ویروس جدیدا گرفته ؟ حکایت همین سندروم بلاگ ننویسی ای که می فرمایید هم هست! :دی از این ویروس جدیداست... بزار خوب شه ;)
برکینگ بد رو منم ندیدم هنوز... یه جاهایی توی فصل ۳ گیر کردم... همون طوری که آیدین گفت گاهی وقتا انقدر فکر و ذهنت مشغوله که میخوای فقط بشینی و به مغزت استراحت بدی... اون موقس که سیتکامایی مثل فرندز و بیگ بنگ تعوری و هایمیم و اینطور چیزا میان وسط :دی
درس خوندن در دوران فرجه هم رویای هر دانشجوییست :))) من همین سه روز اخیر هر روزشو امتحان داشتم و پدرم درومد و کلی نخوابیدم و اینا... و من کل هفته گذشته رو خالی بودم و هرکار کردم آخرش همون جمعه ساعت ۸ شب شروع کردم درس خوندن :)) نمیشه :))) ذات که شب امتحانی شه نمیشه تو فرجه درس خوند :))
بازم حرف داشتم... ولی دیگه یادم نمیاد چی گفتی... آخه این متنو قبل اینکه بخوابم خوندم و الان تازه از خوابی که جبزان نخوابیدنه سه روز گذشتم بوده بیدار شدم و سرم انقدر سنگینه که برام جای سواله تا اینجارو چطوری تایپ کردم :))) حتا انقدر تاز میبینم که ممکنه یه سری غلط تایپی گنده هم داشته باشم ولی ندیده باشمشون :))) کلیته حرفم اینه که دلم واست تنگ شده بود :دی بیشتر خودتو نشون بده ! ;) -
سُر. واو. شین
۱۵ دی ۹۴ ، ۰۱:۰۹آخی :^)
چه خوب و صحیح فرموده دوستت. مشکل اینه که در طول روز بیکار هم نیستم ولی هرچی فک میکنم یادم نمیاد دقیقاً وقتمو به چی مالیدم که حروم شد :|ایشالله که زودتر خوب شه. هر سری میام وبلاگم اعصابمو میریزه به هم!ببینش باحاله. خودمم اواخر فصل سومم تازه. تازه داره جالب میشه :D . من وقتی فکرم مشغوله کلا ترجیح میدم به یه چیزی که بیشتر مشغولم کنه بپردازم که اونو یادم بره. خونه بودم بازی میکردم. خوابگاه چاره ای جز توسل جویی به فیلم و سریال نیست. همونم درست حسابی وقت نمیکنم :))بابا کلــــــی برنامه ریخته بودم واسه فرجه ها :)) قشنگ ده روزشو هدر دادم تازه از شنبه شروع کردم یه نیمچه درسی خوندم :)) ظلمه به خدا :|هنوز متاسفانه اول راهم وگرنه اسم سه چار تا دارو میدادم بخوری لذت زندگیتو ببری :)) نهایت لطفتو میرسونه. چشم سعی میکنم بیشتر باشم. شمام بیشتر اینورا بیا. باعث افتخاره. جدی.