به‌ هر‌ حال

کاستومر ایز د کینگ

دوشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۵۷ ق.ظ

قضیه از حدود یک سال پیش شروع شد که تصمیم گرفتم صندلی جدیدی خریداری کنم. پس از کمی جستجو بالاخره فروشگاهی معتبر با ظاهری مناسب و مشتری پسند پیدا کردم و اتفاقاً صندلی زیبایی به محض ورود به فروشگاه چشمم را گرفت. از این توضیح میگذرم که باوجود اینکه صندلی هایی به مراتب بهتر هم وجود داشت تنها به دلیل اینکه آن یک صندلی به دلم نشسته بود با اصرار و ابرام در نهایت همان را خریداری کردم!, طبعا برخورد مسئول فروش فروشگاه بسیار مناسب بود و با صبر و شیکبایی قدم به قدم همراه ما بود و صندلی ها و ویژگی هایشان را یکی یکی میگفت و نظر میداد و مواردی از همین دست. نکته آخر و تاکید اصلی او هنگام اتمام خرید این بود که برگه همراه صندلی که نشان گارانتی آن است را گم نکنیم زیرا بدون آن ضمانت نامه بی اعتبار است. در نهایت خرید کامل شد و گذشت تا یک ماه پیش که جک صندلی مشکل پیدا کرد. پس از تماسی که با فروشگاه داشتیم تصمیم بر این شد که صندلی را به آنها بسپاریم تا به دفتر مرکزی فرستاده و یک هفته بعد آن را صحیح و سالم تحویل بگیریم. ولی به طرز عجیبی این یک هفته به دو هفته و سه هفته و نهایتا یک ماه تبدیل شد و البته هنوز هم تمام نشده!, طی پیگیری هایی که کردیم دلیل این اتفاق این عنوان شد که هنوز تعداد صندلی ها به حد نصاب نرسیده و بنابراین درخواست ارسال قطعه یدکی را داده اند و قطعه به تازگی رسیده و خودشان مشغول نصب هستند. دو روز بعد به خاطر تماس خودشان مبنی بر آماده بودن صندلی به فروشگاه مراجعه کردیم و در کمال تعجب عذرخواهی کردند و گفتند هنوز آماده نشده و فلان روز دوباره برگردیم. فلان روز دوباره برگشتیم و باز هم خبری از متهم نبود و گویا قسمتی از صندلی هم پاره شده بود! خلاصه که در نهایت امروز بعد از کمی جدی تر شدن بحث تصمیم بر این شد که تا زمان تعمیر کاملش یک صندلی دیگر را به امانت بگیریم.

ولی بحث من این نیست. درواقع هدف من اشاره به برخورد فروشندگان است. همانطور که گفتم هنگام خرید صندلی برخورد بسیار مطلوب و مناسبی صورت گرفت ولی هنگامی که برای گارانتی به آنجا مراجعه کردیم و همینطور در پیگیری های پس از آن برخورد بسیار ناپسندی اتفاق افتاد که به شدت حقوق مشتری را زیر سوال میبرد. برای مثال قبول کردن گارانتی که طبق قانون از وظایف نمایندگی یک شرکت است با اکراه و منت گذاری صورت گرفت و کاهلی کارکنان برای رسیدگی به مسئله هم جای خود دارد!

از پرداختن به دلیل این مسئله هم امتناع میکنم زیرا قطعا اطلاع دارید که در این برخوردها پای نیاز در میان است. یعنی طبعا بوی پولی که هنگام خرید مشتری به مشام میرسد مانع بدرفتاری و بی حوصله نمایی در مقابل او میشود؛ و بالعکس!

نمونه این امر را بارها شاهد بوده ام. برای مثال چند ماه قبل با یکی از دوستانم برای تعویض فلشی که به تازگی با گارانتی مادام العمر خریداری کرده بود به نمایندگی مراجعه کردیم و متصدی محترم بالکل فروش چنین محصولی به دوستم را انکار کرد!. چنین مسائلی شاید فقط در ایران مشاهده شود.

انگلیسی ها ضرب المثلی دارند به این مضمون: "Customer is the king" که نشان از مشتری مداری عمیقی دارد که سالهاست در فرهنگ کشورشان جا خوش کرده است. برای آن دسته از دوستان که اینگونه تعاریف از فرهنگ غرب را خود فروختگی و تقلیدی کورکورانه از شنیده ها میدانند در این زمینه هم خاطره ای دارم از چند هفته قبل که تصمیم به تعویض مودم و خریداری مدلی بالاتر از همان کمپانی گرفتیم. با توجه به کم بودن منابع اطلاعاتی معتبر فارسی درباره ی محصولات آن کمپانی [NetGear] به ناچار از طریق سایت آن با اوپراتور ارتباط برقرار کردیم. در ابتدای مکالمه به دلایل امنیتی! از ذکر اینکه از کشور ایران تماس میگیریم خودداری کردیم ولی در نهایت تصمیم گرفتیم مکانمان را لو بدهیم! در کمال تعجب و علیرغم انتظارمان مبنی بر پس زدن ادامه ی مکالمه به دلیل تحریم های ایران برخورد اوپراتور بسیار شگفت آور بود. او ضمن ابراز خشنودی از اینکه از محصولات آن شرکت در ایران استفاده میکنیم گفت وظیفه کمپانی این است که از مشتریان خود در هر کشوری به طور کامل پشتیبانی کند. بعد از حدود یک ساعت صحبت و مشاوره برای انتخاب مناسب ترین مودم در پایان مکالمه تاکید کرد که در صورت انتخاب مودم از طریق همان سایت اقدام به خرید بکنیم تا با هزینه ی خود کمپانی مودم را با پست به ایران بفرستند!

نمونه این اتفاق را پیش از آن هم توسط شرکت اپل شاهد بودیم که مشاوره ی مفصلی درباره ی یک مشکل ارائه دادند.

بحث این است که چرا باید چنین فرهنگ ابتدایی و ساده ای که تمدن بشری سالهاست به آن رسیده هنوز هم در ایران زیر پا گذاشته شود؟ این طرز فکر که مشتری به مغازه دار نیازمند است از دو جهت اشتباه است. اول اینکه اگر نیازی وجود داشته باشد دو طرفه است و ارائه دهنده غالب محض نیست, و دوم اینکه با توجه به منزلت مشتری در هر حال هر فروشنده ای باید خود را نیازمند مشتری ببند تا تعادل منطقی در جامعه برقرار شود. این وضع آزاردهنده که همه میبینند و انجام میدهند و نقدش میکنند ولی هیچکس برای رفع آن اقدامی نمیکند به روالی روتین در زندگی تبدیل شده. راه حل این مسئله هم این است که فرهنگسازی را از خودمان شروع کنیم. و البته راه دیگری هم هست, میلیون ها سال صبر کنیم تا طبیعت این مشکل را حل کند!

۳ ۰
۴ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری‌: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

  • مهی

    ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۰۲:۳۹

    بیان حقیقت و عالی و ممنون .

  • آیدین

    ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۲

    دقیقا هیمنطوره 

  • ریحانه

    ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۷

    شیشـ سال پیشـ گوشیمـُ لباسـ شویی شستـ ، بعد دادیمشـ تهرآن نمایندگیش کـ درست کنن ،

    بعـد ِ سه ماه گوشیُ پس فرستـآدن و گفتـن درست نمیشه،
    بعد گوشیُ بردیم ی جا دیگه درستـ کنن، فامیلمونمـ با کمال تعجب گفـ ک نمایندگی ن تنهـآ درستـ نکرد، بلکه قطعاتِ سالمِ توشُ هم گرف،
    بعدم فامیلمون تو چـآر روز برامون درستشـ کرد !

  • سُر. واو. شین

    ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۰۲

    اپل هم اگه تو ایران نمایندگی بزنه کارکنانش به کار ملت رسیدگی نمیکنن مگه این شخص تیم کوک هر ماه ناغافل بیاد سرکشی!

    جی ال ایکس ولی خوبه. بخری میدونی اگه چیزیش شد دیگه درست نمیشه و لازم نیست بدی جایی و انتظار داشته باشی اوکی شه!

  • سروناز

    ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۲۱

    بسی زیبا بود و البته حقیقت محض! 


    و اما در ارتباط با دو خط آخر پاراگراف پایانی باید به عرض برسانم که تا وختی که دختران همسایه ی ما بارها و بارها به علت یهویی شدن مراسم آش دندانیِ نوه خاله ی پسر داییشان و یا مراسم پر فیض کاشت ناخنِ آرمیتا جان رفیق فابشان ، به منزل ما هجووم آورده و طی یک سری مکالمات و مصاحبات و البته تمجیدات در بابِ هیکله همچو جنیفر لوپزِ بنده که خودِ بخت برگشته ام شباهت آنرا جز به آناستازیا (خواهر ناتنی سیندرلا) نمیدانم و نیز سابقه ی سرشارِ بنده در انتخاب لباس حتا لباسِ ز _ ر ! که نمیدانم در کدامین مکان و کدامین زمان موفق به رویت آنان شده اند؟! و همچین داشتن دکترای زیباشناسی من از دانشگاه ماساچوست بنابر رنگ شناسی اینجانب ...! خواستار دریافت آن مینی ژووپ صورتیه که هفته ی گذشته از پاساژ محله یمان خریداری کرده و جزء در اتاق پُرو بر تن نکرده ام شدند !!! و بنده مجددن اندر کفِ این موضوع که از کجا و چگونه آگاهی یافته اند از وجود همچین شی ی در کمد لباس هایمان:| 
    و حالا بماند مراسم تقدیم آن لباس عزیزه جانم به آنان ... . ولی نکنه ای که این ماجراها را مشابه متن شما میکند این است که در هنگام تحویلِ آن لباسِ بخت برگشته ، بنده پی به بسکتبالیست بودنِ دختر همسایه یمان بردم چرا که لباسِمان را با یک پرتابی سه امتیازی واردِ کمد لباس های بنده کردند و پس از آن اندکی و فقط و فقط اندکی از معایب آن لباس گفتند که درزهایش را گویی با آبِ دهان بهم چسبانده اند و نوعِ پارچه اش به گوونه یست که اگر لَک شود غیرقابلِ پاک سازیست و رنگه اصلن مناسب سن من و پوستِ بدنم نیست و ... 
    خلاصه تا وختی همچون موجوداتی بر ایران که هیچ کره ی خاکی رویِ دو پایِ خود راه میروند بنده هیچ امیدی به میلیون ها سال صبر تا طبیعت این مشکل را رفع سازد ندارم چرا که اگر باز هم عصر یخبندان شود و زندگی از نو جریان یابد و مجددن یخبندان و جریانِ نو و یخبندان و ... باز هم همچون انسانهایی وجود خواهند داشت و اینکه از شانس گل و بلبلیِ ماست که اکثرِ آنان در کشور غنی از فرهنگِ حضور دارند  و البته از همان شانس گل و بلبلی بنده است که این افراد دقیقا در بیخ گوشِمان زیستن میکنند... 

    باشد که رستگار شویم .

  • سُر. واو. شین

    ۰۵ خرداد ۹۳ ، ۲۲:۵۶

    اولا لطف داری, دوما خوب مینویسی وبلاگ داری بده استفاده کنیم.

    بعدم اینکه بنا به نظریه انتخاب طبیعی اینجور افراد اصولاً نباید عمر چندانی بکنن و طبیعتاً باید تا چند صد سال دیگه نسلشون منقرض بشه. البته خب متاسفانه ژن فرهنگ همیشه آماده جهشه و به محض منقرض شدنشون تو یه عده دیگه این جهش منفی فرهنگی بوجود میاد قطعا و نسلشون ادامه خواهد داشت. واسه همین ما نباید امید داشته باشیم ولی شاید آیندگان بتونن یکی دو نسل رو تو زمانی که این موجودات نیستن پرورش بدن. انسان به امید زنده ست بهرحال.
    ولی خب با این تفاسیری که از این رفیقات کردی فک کنم چندین میلیون سال طول کشیده تا اجدادشون ویژگی هایی مثل توانایی شناسایی لباس تو اون وضعیت و اینجور چیزا رو کسب کنن و به اینا برسه و متاسفانه باید ناامیدت کنم. تا عمر داریم و انسان ها عمر خواهند داشت این مدل آدما خواهند بود و اتفاقا در این زمینه ویژگی های منفی جدیدی کسب میکنن که آسیب هاش به نسل های آینده میرسه!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">