به لب رسیده جان, کجایی؟
• خیلی سخت است که حقیقت ظلمی که در حقت شده است را بدانی ولی به هیچکس چیزی نگویی و سکوت کنی. من و شما نمیتوانیم. شما شاید, ولی من نمیتوانم! , سکوت کردن سخت است ولی سخت تر از آن این است که لبخند بزنی و طوری رفتار کنی که انگار چیزی نشده. و دلیل این رفتارت هم این باشد که زور دست کسانی است که مصلحت را در این کار میدانند! , ولی هر کاری هم بکنی نمیتوانی چشمانت را دروغگوی خوبی بار بیاوری. در این مواقع که زبانت بر خلاف بغض درونی ات حرف میزند, چشمانت به جای آن حقیقت را فریاد میزنند. الآن بیشتر از همیشه اعتقاد دارم که او چه انسان بزرگی است !
• چند روز پیش جلوی بانک در ماشین منتظر پدر و مادرم بودم و آهنگ گوش میدادم - چاوشی یا چارتار, درست یادم نیست - . پیرمرد دست فروش متحرکی توجهم را جلب کرد. منظورم از متحرک این است که بساطش گوشه پیاده رو پهن نبود. از آنهایی بود که وسیله ای را عمده خریده و در یک کیسه گذاشته و در خیابان ها دنبال خریدار میگردند. امثالش را هر روز در خیابان, مترو, اتوبوس و ... میبینید. آن پیرمرد سخت راه میرفت و مشخصاً کمردرد بدی داشت. واضح بود که از روی کیف و محض سرگرمی دست فروشی نمیکرد! , من اساساً کسی نیستم که برای دیگران دل بسوزانم. یعنی اصلاً برایم مهم نیست که آن پیرمرد در زندگی اش چقدر سختی کشیده و الآن چقدر در فقر و نداری دست و پا میزند. از تحریم ها و سرانه درآمد و خط فقر چند میلیون تومانی هم اطلاعی ندارم! ولی میدانم هر انسانی, به هر شکلی که زندگی کرده باشد, باید در ۷۰-۸۰ سالگی آسایش داشته باشد. آن پیرمرد "حق" داشت که در این سن, لااقل شکم سیر و سرپناه امن و زندگی آرامی داشته باشد, حق داشت!
• هرچه به کنکور نزدیک تر میشویم یک چیزهایی سخت تر میشوند. مثلا همیشه از سال بالاترها شنیده ایم که ماه های آخر رتبه ها ناگهان جابجا میشوند و بعضی ها که اسم و رسمی داشته اند کنار میروند و اسم افرادی که تابحال خبری از آنها نبوده بالا می آید. شاید بگویید از میان رفتن رقیب ها اتفاق خوبی است. ولی واقعاً سخت است که ببینی دوست و رفیق های قدیمی ات که تا چند ماه پیش سری در سرها داشتند حالا نفس بریده اند و کم کم از میدان رقابت خارج میشوند!
از اوایل سال تحصیلی وقتی به آزمون های آخر برنامه راهبردی کانون نگاه میکردم استرس میگرفتم. چون نزدیک کنکور بودند و ... مشخص است! , ولی الآن که دقیقاً در آخرین بخش های آن هستیم هیچ حس خاصی ندارم؛ کنکور است دیگر! می آید و میرود پی کارش ! ..
یادم باشد بعد از کنکور کتاب "قصه های دوشنبه" از آلفونس دوده را بخوانم. آخرین درس قشنگ بود.
فصل بعد سریال مورد علاقه ام [Person of interest] هنوز تایید نشده است. کارد بزنی خونم در نمی آید. لعنتی . .
پس نوشت: تایید شد ! :D
به لب رسیده John کجایی؟!
-
pou617
۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۴۱ وب سایتما کنکوریا اینقد که واسه بعد کنکور برنامه داریم ، واسه خود کنکور داشتیم ، همه مون تهران قبول می شدیم.!:))
من به شخصه باید بعد کنکور یه 20 کیلویی وزن کم کنم!
موهام رو تیغ بزنم ، (لا مصب خعلی بلند شده).
یک عالم کتاب دارم که باید بخونم ، صد سال تنهایی ، ابله و ...
یه عالم فیلم ، ادامه ی بیگ بنگ و گیم آو ترونز.
این وسط مسطا شاید انتخاب رشته هم کردم.:دی
یه بار قبل کنکور ایمیلمو چک کردم دیدم فیس بوکم فقط 50 تا فرند ریکوئست دارم.! یک سال من فقط باس فیسبوک چک کنم.! -
منا مهدیزاده
۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۳:۲۸ وب سایتمی دونی ... این کامنتی که گذاشته بودی رو یکی از دوستان دید بعد پرسید که کیستی و اینا ... ! :)))
بعد اومدم معرفیت کنم گفتم یه بچه ایه خیلی خوب !@#$ میگه من کلی حال می کنم و اینا بعد رفتم کپی کنم براش هی مجبور شدم کلی پست برم پایین تا به اون پستای قدیمی برسم که خیلی خوب!@#$ می گفتی ! بعد متوجه این حقیقت تلخ شدم که جدیدن ها زیادی پست هات آدم حسابی شدن ! یعنی چی عاقا ؟! چه وضعشه ؟! من اعتراض دارم ... ! :{ -
هادی صفری
۳۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۱۶ وب سایتوالا این سالبالاییا میگن آدم بعد کنکورش فقط به یکی از برنامههایی که چیده بوده میرسه و اون هم خوابیدن ه :)) گواهینامه البته استثنا حساب میشه :-"
-
سا ناز
۱۸ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۵۶ وب سایتاین نتیجه ی آخری که درباره ی کنکور گرفتی دقیقا چیزیه که دانشجوها همه بهش میرسن...خوشحال باش که خیلی زود این دریافتو داشتی =)
-
-
مصطفی موسوی
۱۹ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۸ وب سایتاول اومدم بنویسم چرا انقد پستا طولانیه که نگاه کردم دیدم فاصله ی بین پست ها اونقدری هست که حرف تلمبار بشه!
-
-
Keyhan Ramsey
۲۱ خرداد ۹۴ ، ۰۱:۰۳ وب سایتدست به قلمت عالیه...
کنوکور رو هم بعدها یادت میاد بهش میخندی... -
محدثه کوهپایی
۲۱ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۳ وب سایتنمیدونم امروز کنکور دادین یا فردا دارین ، در هر صورت براتون آرزوی موفقیت میکنم :)
-
-
-
سروش ملی
۲۲ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۳۲ وب سایتبالاخره کنکورت هم تموم شد. ببخشید که نمی پرسم چطور بود ( و البته برای این کارم دلیل کوچیکی هم دارم!) ولی امیدوارم همه چیز اون طور که می خواستی پیش رفته باشه و البته حالا یه تابستون کامل داری و خیال راحت برای استراحت و کارای دیگه. پس حسابی خوش بگذره
-
-
♛ ♛ آرین ♛ ♛
۲۴ خرداد ۹۴ ، ۲۳:۳۱ وب سایتانصافا تو وبلاگ راهنمای بلاگ اون همه متنو تایپ کردی؟
یا حرف زدی کامپیوتر نوشت؟ |: -
فاطمه .ح
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۶ وب سایتسلام!
یه توضیحی هم درباره ی کتاب بده به گمونم. خواهش میکنم.
نه دبیرستانی نیستم. راهنمایی ام. ولی چون سمپادم فیزیک و این درسا رو هم دارم. "درباره ی من " فعال می باشد!
من یه پست درباره ی مرگ اولین گربه م نوشتم. حدود 7-8 سال باهم بودیم خیلی سخت بود.
شما هم میشی. -
فاطمه .ح
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۸ وب سایتراستی روزه تو خونه ی ما یه چیزِ عادیه. اجباری هم نیست. ولی دلم میخواد وقتی بقیه نمیخورن منم نخورم!! اصن شما فک کن من واسه خوش اندام شدن روزه میگیرم :))))
کارشمام بسیار بسیار بسیار !..! عالیه!! -
فاطمه .ح
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۹ وب سایتامسال دبیر شیمیمون میگفت من تو این 7 سالی که تو مرکز کار میکنم هیچ هفتم های خنگی عینِ شما ندیدم :)) بعد یه عالمه گله کرد گفتم اون موقع ها که کلا استان 3-4 تا مرکز سمپاد داشت کسایی که قبول میشدن واقعا تیزهوش بودن و این حرفا. گفت الان مرکز سمپاد عین قارچ هر طرف سبز میشه :))
-
سُر. واو. شین
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۳خنگ و اینا رو که همیشه معلما به همه میگن :)) مطمئن باش سال قبلم به شاگرداش گفته.
ولی خب واقعا خراب کردن سمپادو. موقع ما آزمونش واقعا آزمون هوش بود. الان انگار کنکوره. دقیقا سخت کوشا رو جدا میکنن تا تیزهوشا.ولی خب به هر حال همه ی تلاشتونو بکنین. شماها سرمایه های آینده ی سمپادین و از این حرفا :))) -
-
-
-
-
عـــآشـــقـــآنـــهـ www.asheqaneh.blog.ir
۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۱ وب سایتسلام
وبلاگ جالبی دارین
بهتون تبریک میگم ♥ ♥
به منم اگر شد سر بزنید خوشحال میشم
ممنون ;)
عـــآشـــقـــآنـــهـ (www.asheqaneh.blog.ir)