به‌ هر‌ حال

چالش کتابخوانی 1395

جمعه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۴۱ ب.ظ

جادی -که همیشه یکی از الهام‌بخش‌ترین افراد برای من توی وبلاگستان بوده و از حضورش مرسی هستم!- سال قبل یه چالش وبلاگی خوب برای کتابخوانی راه انداخته بود که من بخاطر کنکوری بودنم از شرکت توش جا موندم. ولی عقده‌ی شرکت توی این چالش توی دلم مونده بود و با خودم عهد بستم که سال بعد حتماً دنبالش کنم. ولی با شروع سال جدید دیدم جادی قصدی برای باز آفرینی این چالش نداره برای همین باهاش تماس گرفتم که ببینم برنامه چجوریه؛ خودش قصد داره شروعش کنه یا اجازه دارم خودم راهش بندازم؟ پاسخ هم این بود که احتمالاً امسال فرصت نمیکنه خودش این قضیه رو پیش ببره و من میتونم افتخارش رو داشته باشم. [اجازه نامه‌ی کتبی! :D]

داستان این چالش به این صورته که شما باید در سال جدید دوازده‌ تا کتاب بخونید -بیشتر هم خوندین به کسی بر نمیخوره!- اما با یه سری شروط ویژه که توی تصویر گفته شده. شرایط رو همونطور که سال قبل خود جادی تنظیم کرده بود قرار دادم فقط با مقدار خیلی کمی تغییر، چون بنظرم خودش همینجوری جذابیت کافی رو داشت. 

درکل خودم رو در حدی نمیبینم که بخوام این چالش رو معرفی کنم که همه انجام بدن. ولی خوشحال میشم اگه همین تصویر رو بردارین و یجا بچسبونین و هر گزینه‌ای که خوندین رو تیک بزنین و پیشرفتتون رو توی وبلاگتون اطلاع بدین. هم فاله هم تماشا. خودم هم توی این وبلاگ پیشرفتم رو در طول سال خواهم نوشت که میتونید از صفحه‌ی تگ Book1395 # یا آدرس کوتاه شده‌ی Bit.ly/Book1395 همه‌ی پست‌های مربوط به این چالش من رو بخونید. 

Book1395

برای دریافت تصویر توی اندازه‌ی اصلی روی عکس کلیک کنید.

۱ ۰
سُر. واو. شین
۹۵/۱/۱۳
۱۳ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

قلمروی شیرازی

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۲ ب.ظ

هیچوقت نتونستم علیرضا شیرازی رو درک کنم. سال‌هاست که توی ذهنم به عنوان یه انسانی میشناسمش که کار بزرگی انجام داده، ولی اینکه انسان بزرگی هم هست یا نه؟ .. هیچوقت به نتیجه نرسیدم. برای کسایی که احتمالاً نمیدونن بگم که جناب شیرازی موسس و مدیر سرویس بلاگفا هستش که توی دهه‌ی هشتاد و بعد از اتفاقی که برای پرشین‌بلاگ افتاد با ذکاوت و مقدار قابل توجهی شانس، ماست خوبی کیسه کرد و بلاگفا رو به محبوب‌ترین سرویس وبلاگدهی ایران تبدیل کرد. 

کسایی که سابقه‌ی وبلاگ‌نویسی توی بلاگفا رو داشتن یا دارن میدونن منظورم چیه. این سیستم از معدود سیستم‌های مجازی ایرانه که باوجود حجم عظیم مخاطب‌هاش اینرسی بالایی داره و نسبت به هر حرکت رو به جلویی به شدت مقاومت میکنه. تقریباً میشه گفت بزرگترین تغییر بلاگفا از زمان ایجاد شدنش تا الآن تغییر  قالب سایت بود که عید پارسال انجام شد. در جریان این مورد هستم چون هر چند مدت یه بار به اکانتم توی بلاگفا سر میزنم تا ببینم جداً هنوز همونه یا اشتباه میکردم! سیاست‌های آقای شیرازی تو مدیریت بلاگفا به شکل عجیبی محتاط و محافظه‌کارانه‌ست. طوری که آدم احساس میکنه یه انسان که با گوشه‌گیری و انزوای حاد درگیره رو مدیر این سایت کردن. به هیچ عنوان قصد اهانت ندارم! واقعاً یه سری چیزا دست به دست هم میدن تا آدم این نتیجه رو بگیره. از جلوگیری از استفاده از اسم خیلی از سایت‌های بازاریابی آنلاین توی کدهای وبلاگ گرفته تا ممنوع کردن استفاده از خیلی از سایت‌های آپلود عکس؛ اونم به بهانه‌ی استفاده از کدهای مخرب و این چیزا توی اون سایت‌ها که صد البته اگه شما دلیل و مدرکی دیدید، مام دیدیدم! 

آخرین محصول کمپانی محدودیت‌سازیِ آقای شیرازی هم که در جریان هستید؛ به این صورت بود که برای جلوگیری از مهاجرت کاربراش به سیستم‌های بهتر و نباختن قافیه به رقبای قَدَرتر تصمیم گرفت کلاً صورت مسئله رو پاک کنه و نذاره مخاطباش از وجود اون سرویس‌ها با خبر بشن. یعنی از کامنت‌ گذاشتن بلاگ‌های بیان تو بلاگفا جلوگیری کرد و لینک دادن رو ممنوع کرد و ... که خب همه متفق القول هستیم که جای تاسف داره!

البته در کل انتظار خاصی ندارم از بازاری که تقریباً بجز میهن‌بلاگ و همین بیان هیچ پرچمداری نداره و بقیه عملاً دارن علافی میکنن. ولی خب بلاگفایی که رتبه 5 الکسای ایران رو داره میتونه بجای راکدتر کردن محیط خیلی جو رو رقابتی‌تر کنه و باعث بشه همه چیز با سرعت بیشتری رو به جلو بره. شما فقط پست‌های نوروزی که بیان و میهن‌بلاگ منتشر کردن رو با این پست‌ نوروزی بلاگفا مقایسه کنید. طبق روال گذشته فقط یه تبریک خشک و خالی گفتن و واضحه که بازم هیچ برنامه ای برای رشد توی سال جدید ندارن.

خب ممکنه بپرسین تو که تو بیان مینویسی بلاگفا به تو چه ربطی داره؟ سوال خوبیه. همه‌ی اینا از اونجایی بهم فشار آورد که متوجه شدم جناب شیرازی علاوه بر مستبد بودن تو مسئله‌ی حکمرانی به امپراتوری بلاگفا، حتی طاقت شنیدن یه نقد ساده رو هم ندارن و با یه پانیک‌اتک دردناک باهاش برخورد میکنن! نمونه‌ی این حملات عصبی تا الآن دو بار به خودم برخورد کرده که نیرو محرکه‌ی نوشتن این پست هم همونا هستن. اول این که ایشون کلا ثبت نام یوزری با نام Kaayto رو توی بلاگفا مسدود کرده. یعنی اگه بخوام آدرس قدیمی بلاگفای خودم که Kaayto بود رو دوباره ثبت کنم ارور میده که این آدرس رزرو شده است یا فولان. چرا؟ به شکل واضحی بخاطر پیام انتقاد آمیز طولانی‌ای که توی این پست که بالاتر هم لینکش رو گذاشتم نسبت به بلاگفا نوشته بودم. [پیدا کردن پیامم ساده‌ست. طولانی‌ترین کامنتی که برای اون پست نوشته شده مال منه :D]

دومین مورد هم توی توییتر رخ داد. جناب شیرازی اگه اشتباه نکنم دو سه روز پیش توییت کردن که نمیدونم انقد فیلم دیدم دیگه هیچ فیلم خوبی نمونده که ندیده باشم یا یه چیزی با همچین مضمونی. منم بدون منشن کردن نقل کردم که دلیل درجا زدن بلاگفا هم همینه چون هیچوقت همچین جمله‌ای رو از مدیر وردپرس نمیشنوید! که خب منظورم این بود که جای وقت تلف کردن بشین به سایتت برس عزیزم. نتیجه‌ هم این بود که فرداش با همچین صحنه‌ای روبرو شدم. تصویر گویاست!

واقعاً نمیدونم این وضعیت تا کی قراره ادامه داشته باشه. وضعیتی که یکی از بزرگترین قطب‌های اینترنت ایران همچین برخورد و سیاستی داره و کاربراش هم کوچکترین اهمیتی به این قضیه نمیدن. توجه داشته باشین که بلاگفا به عنوان یه سیستم وبلاگ‌نویسی درواقع بستری برای هزاران هزار رسانه‌ست که هر کدوم میتونن یه دنیا رو تکون بدن! بهرحال چیزی که واضحه اینه که این وضع بجز با همت خود کاربرای بلاگفا هیچوقت تغییر نمیکنه. از من و شما هم کاری بجز همین تلاشا برای بیشتر آگاه کردن مردم بر نمیاد. واقعاً امیدوارم یه روز این روال عوض بشه و لااقل یه تصمیم درست و حسابی برای بهبود آینده‌ی بلاگفا گرفته بشه ..

  لیست بلاگ‌های برتر بیان سال 94 منتشر شد. هفت هشت تا از دوستانی که میخوندمشون توش بودن و باعث افتخاره. امسال تو اون لیست تعداد خیلی کمتری وبلاگ زرد و بیخود قرار داشت که نشونه‌ی خوبیه. از قبل حدس میزدم که مهاجرت بلاگفایی‌ها به بیان جو رو خیلی خوب بکنه و خب این قضیه مهر تاییدیه به حدسم :D . تبریک میگم به همه‌شون!

  افرادی هم بودن البته که صددرصد جاشون صدر لیست بود ولی به دلایلی که نمیدونم نیست. مثلا مترسک که امکان نداره درباره‌ش کسی نظر مخالفی با من داشته باشه. به این مدل دوستان هم تبریک میگم و میگم اگه صدر اون لیست نیستین، صدر لیست قلب و مغز ما هستین بزرگوارا. تَکرار میکنم! :D 

  تو بخش اشتراک‌گذاری مطالب وبلاگ که زیر شرح مطلب‌هاست گزینه‌ی تلگرام رو هم اضافه کردم واسه عزیزان علاقمند به شِیرینگ و اینا! :D 

۳ ۰
سُر. واو. شین
۹۵/۱/۱۱
۱۵ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

رادیو بیپکست / اپیزود هفتم / ویژه برنامه‌ی نوروز 1395

دوشنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۵۹ ب.ظ

BeepCast

  این‌ که بیپکست چیه و چیکار میکنه و هدفش چیه رو میتونید توی بخش Podcast از منوی بالای وبلاگ بخونید :D 

درست کردن ویژه‌برنامه نوروزی واقعاً دردسر زیادی داره. چون اولاً تنها شرکت کننده‌های اون مدیرای پادکست نیستن که هماهنگی بینشون ساده‌تر باشه و این هماهنگی باید با چندین نفر از بچه‌های دیگه‌ی سایت هم انجام بشه که دردسر زیادی داره و دوماً این کار باید تو مدت زمان محدود یه هفته ده روز تعطیلات آخر سال انجام بشه که خیلی فشرده میکنه کارو. هرچند از نظر خودم ارزشش رو داره چون وقتی آخر سر آدم به نتیجه‌ی کار نگاه میکنه که بازم یه بهانه‌ای برای به یاد موندنی‌تر کردن نوروز برای چند صد نفر شنونده‌ی برنامه فراهم شده یه حس رضایتی پیدا میکنه.

این پادکست شخصاً برای من از ویژه‌برنامه‌های نوروزی سه سال قبل فشرده‌تر و پر استرس‌تر هم بود چون کار میکسش تازه ساعت 2 شب قبل از تحویل سال تموم شد و از برنامه‌ای که برای انتشارش حداکثر تا ساعت 11 شب قبلش داشتم خیلی عقب بودیم و تازه باید با سرعت آپلودی که مخابرات سخاوتمندانه! در اختیار کاربراش قرار میده [در بهترین حالت 50-60 کیلوبایت بر ثانیه!] برنامه رو تو سه تا حجم که مجموعاً حدود 120 مگابایت بودن آپلود میکردم. تازه بگذریم از این‌که قصد داشتم آپلود رو توی پرشین‌گیگ انجام بدم ولی بعد از این که حدود یک ساعت سر کارم گذاشت و کلی ارور داد مجبور شدم به مدیافایر تغییر موضع بدم! ولی خب خدا رو شکر نهایتاً تا ساعت 4 صبح تونستیم برنامه رو منتشر کنیم. 

بهرحال تصمیم گرفتم از این به بعد پادکست‌هامون رو توی وبلاگم هم قرار بدم تا کسایی که عضو بیپفا نیستن هم بتونن دانلود کنن. البته به هیچ وجه ادعای کامل بودن پادکستمون رو نمیکنم چون هنوز هم درحال درس گرفتن و تصحیح هستیم، ولی امیدوارم برنامه به برنامه به کامل شدن نزدیک تر بشیم. درهرحال خوشحال میشم گوش بدید و نظرتون رو بگین!

BeepCast 1395

Download

 

  ابزار دکمه‌ی گرافیکی قدرت گرفته از نرم‌افزار کدساز وبلاگ آرین عزیز.

  فرصت نشد پست مخصوصی برای نوروز بدم، امیدوارم این پست عوضش رو در بیاره! :D 

  امروز هم دوم فروردینه. عدد 18 رو بیشتر دوست داشتم ولی ناچار باید به 19 مهاجرت کنم! کما اینکه 17 رو هم از 18 بیشتر دوست داشتم ولی خب زمانه تو یه سن نگهت نمیداره هیچوقت. باید جلو رفت! :)

۵ ۰
سُر. واو. شین
۹۵/۱/۲
۱۶ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

وقتی که میرم تو خودم شاید ..

پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۵۳ ق.ظ

راستش زیاد در جریان میزان شهرت رستاک حلاج نیستم‏، ولی با توجه به اینکه خیلی از دوستام وقتی آهنگ‌هاشو گوش میدم اسمشو ازم میپرسن حدس میزنم ممکنه خیلی مطرح نباشه. خلاصه اینکه من رستاک حلاج رو در کنار سیامک عباسی و سینا شعبانخانی و احتمالاً یکی دو نفر دیگه که الآن حضور ذهن ندارم تو دسته‌ی افرادی میشناسم که موسیقی رو خوب میشناسن و رگ خوبی از حس جامعه رو بلدن؛ دنبال یک شبه مشهور شدن نیستن و قدم قدم به سمت محبوبیت خیلی بالا پیش میرن. 

در مورد رستاک من اصلاً اطلاع نداشتم مجاز شده تا چند روز قبل که خبر انتشار آلبومش رو خوندم! خب طبق انتظارم آلبوم خیلی خوب و دلنشینی شده. پیشنهاد میکنم حتماً بخرید و گوش بدید. مثل باقی کارهاش حس و حال پاییزی نابی داره ..

[دانلود از Beeptunes]

Rastaak Hallaj-Paeeize Sale Baad

  آلبوم با قرص‌ها میرقصد کاوه آفاق که اخیراً اومده و آلبوم رفته از دست کامنت بند که اخیراً نیومده رو هم به کسایی سلیقه‌شون به راک تمایل داره پیشنهاد میکنم. دیگه گفتم حالا که تنور پیشنهاد داغه اینارم بچسبونم بره :D 

  به امید خدا تا چند روز دیگه ویژه‌برنامه‌ی نوروزی پادکستمون توی سایت بیپفا آماده میشه و میخوام برای اولین بار اینجا هم آپلودش کنم که دانلود کنین لذت ببرین :D 

  اگه تو شب یلدا هم میوه خوردن رو ممنوع کنن ملت جمع میشن دور هم پیتزا میخورن! حالا نه به این غلظت، ولی منظورم اینه که ناجور شدن چهارشنبه‌سوری فقط تقصیر کسایی نیست که میرن ترقه میخرن ..

۲ ۰
سُر. واو. شین
۹۴/۱۲/۲۷
۱۳ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

کمپین نه به آروغ روشنفکری!

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۰ ق.ظ

کمپین خیلی چیز خوبیه، کلاً اتحاد مردمی خیلی خوبه. چه اتحاد واسه بالا بردن تمامی افراد هر دو فهرست، تَکرار میکنم، تمامی افراد هر دو فهرست باشه، چه اتحاد واسه صرفه‌جویی تو مصرف آب! ولی بعضی از دوستای گل توی خونه دیگه واقعاً دارن گند کمپین زدن و حمایت از فلان کمپین رو در میارن. یکم منطقی باشین. عضو کمپین شدن با کلاسه،‌ قبول دارم! نمیگم حمایت نکنین. فقط قبل حمایت یکم فکر کنین!

وقتی با کمپین گسترش کتابخوانی بیعت کردین هفته‌ی بعدش کمپین نه به کتاب کاغذی رو لایک نکنید! یا بذارین اینطور بگم؛ اگه واقعاً قبول دارین که کتاب نخوندن مردم تو ایران معضل بزرگیه پس باید قبول داشته باشین که به هر طریقی باید از کتاب خوندن حمایت کرد. پس برای دفاع از درختان عزیز و دوست داشتنی برین کمپین نه به مبل چوبی رو لایک کنید! چیکار به کتاب دارین بزرگوارا؟ یا اصلاً اگه واقعاً دغدغه‌ی طبیعت رو دارین بیخیال درختا بشین، اونا بدون لطف شما هم زندگی میکنن، به جاش برین کمپین من از کیسه‌ی پلاستیکی استفاده نمیکنم رو دنبال کنید!

بحث من اینه که هیچکس با شیر کردن یه عکس حمایتی روشنفکر نشده! پس فقط برای اینکه هر هفته توی اینستاگرامتون حمایت از یه کمپین جدید رو تو بوق و کرنا کنید تا اطرافیان بگن این چقد کول و اپن‌ماینده دنبال این مباحث نباشید. چرا؟ چون ته این مسیر رو بگیری میرسی به الآن که کمپین‌ها این شکلی شدن: نه به ماهی نوروز، نه به سبزه‌ی عید، نه به سمنو! و لابد چند صباح دیگه باید منتظر کمپین نه به نوروز و امثال اون باشیم! [منم که روی سمنو حسابی غیرت دارم. دهن آدمو باز میکنن! :D]

به عنوان یه مثال عرض میکنم که مفهوم‌تر باشه موضوع؛ چون احتمال میدم قدم بعدی همین باشه بیاین به جای کمپین احتمالی نه به سیزده بدر برای حمایت از طبیعت، کمپین جمع کردن زباله در سیزده بدر رو راه بندازین! 

بیاین بجای لایک کردن هر کمپین جدید و کشکی برای روشنفکر شدن، یه کمپین منطقی راه بندازیم به اسم نه به آروغ‌های روشنفکری! باور کنین مفید تره.

  منظورم این نیست که همین الآن راه بندازیم! نمادین گفتم :D 

Campaign

۳ ۰
سُر. واو. شین
۹۴/۱۲/۱۷
۱۲ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

حضور حداکثری و غیره!

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۵۳ ب.ظ

MetroPanel

  متروی تهران برای من همیشه یه خوبی دیگه بجز حمل و نقل داشته. اونم این بوده که بهم نشون داده که اوج هنر و خلاقت طراح‌های ایرانی کپی پیست نمونه طرح‌های خارجی نیست و میتونن از خودشون هم ایده‌های خیلی خوبی داشته باشن و اجرا کنن. منظورم طرح‌های فرهنگی هست که برای ترویج حجاب و خرید نکردن از دستفروش‌ها و استفاده از مترو و ... روی دیوارها نصب شده. [البته این نقد رو بهش دارم که میتونن بجای اینکه هفتاد درصد طراح‌ها رو به حجاب اختصاص بدن یکم کمترش کنن و بیشتر به مشکلات واقعی جامعه بپردازن. ولی خب!] اما جدای از اونا چند وقت قبل یه تابلو تو واگن‌ها نظرم رو جلب کرد که به نظرم عمداً (یا حالا شاید سهواً!) یه نمونه از تبعیض جنسیتی بود. نکته ظریفی که توی این تصویر هست اینه که اگه هر مورد نوشته رو به یه عکس وصل کنیم یکی از گزینه‌ها جور در نمیاد. سالمندان ← یه آدم با عصای پیری، معلولان ← یه نفر با عصای طبی، افراد ناتوان ← یه زن/مرد بچه‌دار!. مشکل اینجاست که اولاً افراد ناتوان درواقع همون معلولان هستن که قبلاً بهشون اشاره شده. دوماً یه زن باردار یا زن یا مردی که بچه بغلش هست ناتوان محسوب نمیشه‎‎؛ چه بسا از من و شما تواناتر هم باشه!. و سوماً‌ اینکه اصلاً معلوم نیست که یه عده تصمیم گیرنده از اشاره به حضور زنان باردار توی جامعه کراهت دارن و یجورایی حال نمیکنن مستقیم ازشون نام ببرن! اصلاً معلوم نیست!. منتها معلومه که من و شما تا اطلاع ثانوی باید به خانم‌های بچه‌دار بگیم ناتوان. یادتون باشه. [منظور نهاییم اینه که خیلی بهتر و مناسب تر بود اگه بجای این قسمت ناجور، خیلی مستقیم تصویر یه خانم باردار گذاشته میشد.]

Election94

  انتخابات همیشه حواشی جالبی داره. حالا نه فقط انتخابات سیاسی. هرجا قرار باشه یه عده بیان به یه عده‌ی دیگه رای بدن یه حرکاتی برای جلب توجه صورت میگیره که خیلی جالبه. حالا چه رأی‌گیری استیج (که خوشبختانه دنبالش نمیکنم) باشه و اره و اوره و شمسی کوره بخوان با لخت شدن رأی جمع کنن، چه انتخابات شورای مدارس باشه که افراد با پخش کردن شکلات رأی جمع کنن (خودم با همین حربه سال سوم راهنمایی رکورد تعداد آرا تو تاریخ مدرسه‌مون رو شکوندم!) و چه در سطوح بالاتر و انتخابات مجلس. تو بحث انتخابات مجلس یه عده از نامزدها از راه طبیعی وارد میشن و با گفتن دیدگاه‌ها و برنامه‌هاشون افراد هم عقیده رو جمع میکنن که خب باهاشون مشکلی نداریم. البته همین عده هم عملی شدن یا نشدن وعده‌هاشون اصولاً به کسی ربط نداره و مردم فقط در همین حد حق دخالت دارن که بهشون رأی بدن، بیشتر جایز نیست! ولی یه عده هم هستن که اصولاً دیدگاه سیاسی ندارن و هر رو از بر تشحیص نمیدن! یا اگر هم هر رو از بر تشخیص میدن خودشون رو میزنن به تشخیص ندادن. مثلا کسی که بجای تشریح عقاید و برنامه‌هاش فقط به ذکر شعار "نه شرقی نه غربی، فقط آقای برقی" بسنده میکنه تو این دسته جا میگیره. همینجور جناب کاندید دل‌ها که تصویرش رو مشاهده میکنید! 

Khodahafezie Talkh

  فاضل نظری، علیرضا آذر؛ دوتا شاعر معاصری هستن که شدیداً به شعرهاشون علاقه دارم. خصوصاً فاضل نظری که اشعارش رو بارها خوندم و خواهم خوند. خبر خوب اینه که محسن چاوشی تصمیم داره به عنوان خاتمه‌ی همکاریش با گروه سریال شهرزاد یکی از اشعار فاضل نظری رو بخونه و با توجه به اسم آهنگ مشخصه که شعری که قراره خونده بشه یکی از دلنشین‌ترین اشعار ایشون (از نظر من) هست و خب چی از این بهتر؟‌ :D 

۲ ۰
سُر. واو. شین
۹۴/۱۲/۶
۱۹ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

مسابقه‌ی یک مهندس دلنشین!

يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ب.ظ

  اگه حوصله‌ی متن زیاد ندارین رجوع کنین به پاراگراف سوم؛ کفایت میکنه :D 

وبلاگستان فارسی کمبود داره، زیاد هم داره! ولی چیزی که به طور قطع بین کمبودهای اون قرار نمیگیره نویسنده‌های خلاق و اندیشه‌های جدیده. مصداقش هم چالش‌های وبلاگی و مسابقات خودجوشی هستش که گاه‌به‌گاه شکل میگیرن و کم‌وبیش اثرشون رو بر جو وبلاگستان میذارن. چند ماه قبل که بلاگ بیان تغییرات تازه‌ای تو بخش نظرات داده بود و هنوز اونطور که باید و شاید به ظاهر جدیدش عادت نکرده بودم، یه روز خیلی اتفاقی دیدم تو بخش هرزنامه‌ها برام پیامی اومده برای دعوت به یه مسابقه وبلاگی. [سیستم ضد اسپم بیان به این صورت کار میکنه که پیام‌هایی که به طور انبوه ارسال شدن رو به شکل پیشفرض تبلیغاتی و اسپم محسوب میکنه؛ اتفاق خوبیه ولی زاویه‌ی بد ماجرا اینجاست که چنین پیام‌هایی هم که برای اطلاع‌رسانی مفید به چندین نفر ارسال میشن رو راهی هرزنامه‌ها میکنه!] خلاصه که در آخرین لحظات رسیدم و آمادگیمو برای شرکت تو مسابقه‌ش اعلام کردم.

از اونجایی که واقعاً کم فرصت میکردم تو فضا باشم فقط هر از چند گاهی یه سری میزدم تا ببینم مسابقه تا کجا پیش رفته. چیزی هم که از اول برام بدیهی بود این بود که بین نویسنده‌های قدری که تو مسابقه حضور دارن حتی امید به رتبه آوردن هم خیال محاله. برای همین از اول به دلم صابون نزدم و قضیه برام بیشتر جنبه‌ی یه جور خودآزمایی داشت تا رقابت. چون اولاً‌ همونطور که گفتم سیاه‌نوشته‌های یه کم سواد با چندین دیوان از شعرای نامدار حتی قابل قیاس هم نیستن. و دوماً اینکه مطمئناً وبلاگ‌های خوب زیادی هم هستن که مجال شرکت تو این داستان رو نداشتن! 

همه‌ی اینا رو گفتم تا برسم به اینجا که گویا تو این مرحله از مسابقه باید خواننده‌های برن و به وبلاگ نظر بدن. این پست رو فقط برای اطلاع رسانی گذاشتم چون احتمال میدم خیلی از خواننده‌های این وبلاگ خبری از این مسابقه نداشته باشن. ازتون میخوام لطف کنین و نمره‌ای که حقم هست رو بدون ملاحظه‌ی هیچ نوع رابطه‌ و ضابطه‌ای (!) بهم بدین. غرض فقط این هست که بدونم نوشته‌هام از نظر کسایی که میخوننشون تو چه جایگاهی هستن و ثمره‌ی نوشتن‌هام توی این وبلاگ تا اینجای کار چقدر به چیزی که میخواستم نزدیک شده. 

لینک زیر میز قضاوت، کیبوردتون قلم حکم‌دهی :)

[شرکت کننده‌ی شماره 15 مرحله اول | انتهای خیابان هفدهم]

  با تشکر از فاطمه‌ عزیز که تا جایی که فهمیدم معرف من تو این مسابقه بوده.

۲ ۰
سُر. واو. شین
۹۴/۱۲/۲
۴ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

سندرم مزمن نااستادی

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۴۹ ق.ظ

خیلی گشتم ولی پیدا نشد آقا. یه استاد دانشگاه درست حسابی نتونستم پیدا کنم تو این عرصه‌‌ی گسترده و پیچیده. به هر استادی تو هر دانشگاهی برمیخورم بالاخره لااقل یه ایراد اخلاقی یا رفتاری داره که لکه‌ی ننگیه در کارنامه‌ی اعمالش! 

یه استاد دانشگاه خوب حتی اگه ‌Ph.D رشته خودشو از هاروارد هم گرفته نباید به تمام آرایه‌های ادبی و کوچه پس کوچه‌های ادبیات فارسی متوسل بشه تا هر دو دقیقه یه جوری این قضیه رو قاطی حرفاش بگنجونه. اگه هزاری هم سفر خارج از کشور رفته و تمام کشورهای توسعه‌یافته‌ی شرق و غرب برای اینکه یه سخنرانی تو دانشگاهاشون بکنه سر و دست میشکنن نباید از هر دوتا جمله‌ش یکیش تعریف خاطراتش تو فولان کشور باشه. یه نکته‌ی مهم دیگه اینه که یه استاد خوب تز نمیاد! ای استاد عزیز، ای که فدای مدرک و قد و بالات بشم، سعی کن با دیسیپلین و شخصیت کلاسیت کاری کنی دانشجوها خودشون چارچوب کلاسی رو رعایت کنن. این که بری تو کلاس و درو رو کسایی که دارن پشتت میان ببندی بگی قبل من باید میومدین تو کلاس تزه عزیزم. بخدا همه میدونن داری ادا در میاری و حداکثر سی ثانیه‌ی دگ درو باز میکنی. درسته دل خودت خوش میشه ولی جواب نمیده خانوم/آقای محترم. 

یه استاد ایده‌آل ده‌ها ویژگی خوب دیگه هم داره ولی متاسفانه هیچکس رو ندیدم که حتی تلاش کنه نزدیک بشه به اون ویژگی‌ها. استاد باشخصیت نه انقدر اخلاق شل و ولی داره که دانشجوها انگشتش کنن نه انقدر خودشو میگیره که کسی جرئت نکنه تو راهروهای دانشگاه بهش سلام کنه. یه استاد خوب هیچوقت نمیذاره دانشجوهاش از بحث و جدال‌هایی که با بالادستی‌ها داره باخبر بشن. چون اساس قضیه بر اینه که مشکل شخصی استاد فلان درس با معاون آموزشی دانشگاه هیچ ربطی به دانشجو نداره و اصلاً نباید سر کلاس درباره‌ش بحث بشه. 

یه استاد خوب باید سطح توقعات خودش رو هم کنترل کنه. باید بدونه بین هشتاد و اندی دانشجو که جلوش نشستن به احتمال قطع قریب به یقین طیف گسترده‌ای از عقاید وجود داره که از بسیجی ذوب در ولایت رو شامل میشه تا آتئیست و خداناباور. پس باید آگاه باشه که یا عقاید دینی و سیاسیشو سر کلاس ساطع نکنه، یا اگه ساطع کرد و دو ساعت بعد گزارشش رو میز نماینده‌ی ولی فقیه بود کسی رو سرزنش مکند مگر خودش را! 

نمیگم استاد خوب استادیه که نمره بده‏، که حضور غیاب نکنه، که فصلا رو حذف کنه، که جای ریفرنس دادن جزوه بده یا هرچیز دیگه مثل این. فقط اخلاق مدنظرمه. صحبت من اینه که استادی که میاد جلوم و میخواد درس بده باید تو ذهن من یه فرقی با یه بچه‌ی پنج ساله‌ی نق‌نقو داشته باشه و با رفتاراش کاری نکنه که تا آخر ترم پیش خودم بگم من از این خیلی بزرگ‌ترم! 

  همین دگ، سعی کنین یه استاد واقعی باشین!

University

۲ ۰
سُر. واو. شین
۹۴/۱۲/۱
۶ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

حریم خصوصی را هجی کنید!

شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۱۲ ق.ظ

متاسفانه داریم تو کشوری زندگی میکنیم که توش حریم خصوصی معنایی نداره؛ واقعاً معنایی نداره! 

حریم شخصی یا حریم خصوصی یعنی یک فرد یا گروه بتواند خود و یا اطلاعات مربوط به خود را مجزا کند و در نتیجه بتواند خود و یا اطلاعاتش را با انتخاب خویش در برابر دیگران آشکار کند. مرزها و محتوای آنچه خصوصی قلداد می‌شود در میان فرهنگ‌ها و اشخاص متفاوت است، اما تم اصلی آنها مشترک است. حریم خصوصی گاه مربوط به ناشناس بودن، یعنی تمایل به گمنامی یا دور ماندن از عرصه عمومی است. انواع مختلف حریم خصوصی اقتصادی، حریم خصوصی پزشکی، حریم خصوصی در اینترنت و حریم خصوصی اطلاعات در نظر گرفته می‌شوند. درجهٔ خصوصی بودن اطلاعات بستگی دارد به اینکه عموم چگونه این اطلاعات را دریافت و با آن برخورد خواهند کرد که به نوبهٔ حود به شرایط زمان و مکان وابسته‌است. مفهوم حریم خصوصی بر مفهوم امنیت نیز تأثیر می‌گذارد مثلاً از سوءاستفاده گرفته تا امنیت اطلاعات. حریم خصوصی همچنین می‌تواند به معنای حق بر بدن باشد ...

این از معنای حریم خصوصی به قلم ویکی‌پدیا! ولی بیاین یکم صمیمانه‌تر مرورش کنیم. احترام به حریم خصوصی یعنی وقتی تو مترو کسی که بغلمون ایستاده داره اینستاگرامش رو چک میکنه سرمون رو تو گوشیش نکنیم. یعنی وقتی هم اتاقی خوابگاهمون تلفن صحبت میکنه سعی کنیم گوشمون حرفاش رو نشنوه. یعنی وقتی دوستمون یه ساعت مشخصی از روز رو تنها و مخفیانه به یه کافه میره دنبالش نکنیم و سعی نکنیم سر از کارش در بیاریم. "احترام به حریم خصوصی یعنی وقتی کسی به شکل واضحی سعی داره زندگی مجازیش رو برای خودش نگه داره، با سرک کشیدن تو شبکه‌های اجتماعی مختلف به دنبال ردپاهاش، مزاحم حاشیه‌ی امنش نشیم!"

این کلمات از ابتدایی‌ترین اصول زندگی مجازی هستن. مثل چراغ راهنما زدن قبل از چرخش‌ها توی رانندگی, نذاشتن آشغال‌هامون تو راهروها توی فرهنگ آپارتمان‌نشینی, صاف کشیدن "ا" توی الفبا, و مثل هزارتا مسئله‌ی دیگه؛ و بدیهی ـه که از یه حدی به بعد این اصول ابتدایی رو کسی نباید به آدم یادآوری کنه. منتها متاسفانه داریم تو کشوری زندگی میکنیم که .. 

  گویا چالش کتابخوانی تنها چالشی نیست که جامعه‌ی امروزمون بهش احتیاج داره. خانه از پایبست ویران است ..

   بیاید به حریم خصوصی دیگران احترام بذاریم. خواهشاً بیاید !

• لینک مرتبط: حریم خصوصی در ویکی‌پدیا

Privacy

۳ ۰
سُر. واو. شین
۹۴/۱۱/۲۴
۱۱ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

مطلب زرد, رسانه‌ی زرد

سه شنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۴، ۰۴:۳۳ ق.ظ

یکی از مشکلاتی که تو ایران وجود داره اینه که قانون به سرعت تکنولوژی رشد نمیکنه. یعنی تکنولوژی چندین و چند قدم از قانون‌هایی که وجود داره جلوتره. نمونه‌ی ملموسش قانون کپی رایت ـه که تو ایران عملاً وجود خارجی نداره. هر نظارتی هم بر رسانه‌های اینترنتی و حتی چاپی هست بیشتر برمیگرده به مسائل سیاسی و امنیتی که اونم باز سلیقه‌ای میشه؛ تا جایی که حتماً باید مسائلی مثل اتفاقی که احتمالاً میدونید [یا میتونید با یه گوگل کردن بدونید] پیش بیاد تا درِ رسانه‌ای مثل یالثارات تخته بشه. منظورم اینه که رسماً نهادی وجود نداره تا به رسانه‌های اینترنتی خودمختار و مستقل نظارت کنه تا از یه حدی پاشون رو فراتر نذارن. 

درواقع اینا رو گفتم تا برسم به یه اتفاقی تو سایت TvPlus که امروز حسابی اعصابمو بهم ریخت. قبلش بذارین موضع خودمو درباره‌ی این سایت بگم. به نظرم من تی‌وی پلاس یه قدم خیلی مثبت تو رسانه‌های ایران برداشت و نشون داد میشه دولتی نبود و رسانه بود و محبوب هم بود! خودم هم پوشش‌هایی که از کنسرت‌ها میده و مصاحبه‌هایی که با خواننده‌ها میکنه رو دنبال میکنم. ولی موضوعی که همیشه درباره‌ی این سایت اذیتم کرده و میخواستم درباره‌ش بنویسم تیترهای فوق العاده اغراق‌آمیز و مشتری جمع کنی هستش که مینویسه. مثلاً یادمه توی یه مصاحبه با بنیامین یه تیتری زده بودن تو این مایه‌ها که "بنیامین: بیماری مرتضی پاشایی دروغ بود!" یا یه همچین چیزی. یعنی تیتر این منظور رو میرسوند که بنیامین توی اون مصاحبه علیه پاشایی حرفی زده. ولی درواقع توی مصاحبه بنیامین یه خاطره‌ای رو از قبل از مرگ پاشایی نقل میکرد که یه زمانی میگفته به نظرم بیماریش رو بزرگنمایی کردن و اینا. این نمونه تیترها رو خیلی زیاد توی این سایت دیدم و به نظرم یکی از کثیف ترین حیله‌هایی هستش که یه رسانه میتونه واسه ترغیب کاربرا بکار ببره. 

یه سری کارهای دیگه‌ای که جناب تی‌وی پلاس برای جذب مخاطب انجام میده اضافه کردن بخش‌های مختلف به برنامه‌هاش هست که گاهی وقتا واقعاً به در و دیوار میزنه. مثلا اضافه کردن بخش لباس های سلبریتی‌ها که از نظرم یه افتضاح تمام عیار بود. چون آخه برادر/خواهر من اولاً این قضیه تو فرهنگ ایران نه جا افتاده نه قراره بیفته! دوماً مثلاً میخوای از رنگ مانتوی طناز طباطبایی تو مراسم رونمایی از فیلم رخ دیوانه یه مجله‌ی فشن راه بندازی؟ چه پتانسیلی تو ایران دیدی که اصلاً همچین ایده‌ای به ذهنت رسیده و از اون مهم‌تر عملیش کردی؟ هرچند تو مراسم سریال شهرزاد جوابشون رو گرفتن و اکثر افراد گفتن همینجوری چون راحت بودم فلان لباسو پوشیدم و قصد خاصی نداشتم!

ولی خب موضوعی که باعث شد این مطلب رو بنویسم این ویدئو بود که اخیراً این سایت منتشر کرده. اینجاست که برمیگردیم به اول این پست. اگر واقعاً نهادی برای نظارت بر محتوای منتشر شده توی این مدل سایت‌ها باشه باید این موارد بررسی بشن که اولاً چه کسی تعیین کرده که تیتراژ علیرضا قربانی برای این سریال مناسب‌تر از محسن چاوشی بوده؟ سلیقه شخصی چهار تا از گردانندگان این سایت؟ نتیجه‌ی یه نظرسنجی عمومی از مردم تو یه سایت معتبر؟ نظرِ جمعی یه تعداد از کارشناسان موسیقی و سینما که طی یه جلسه تخصصی بیان شده؟ ثانیاً اینکه چه کسی کپی بودن ملودی این آهنگ از آهنگ معین رو تعیین کرده؟ چون خیلی بعیده نویسنده‌ها و مسئولین این ویدئو که طبیعتاً از از کارکنان عادی تی‌وی پلاس هستن سواد موسیقایی داشته باشن و بهتر بود ذکر میکردن که کدوم متخصص موسیقی این مساله رو تایید کرده؟ و ثالثاً و رابعاً و خامساً و سادساً و و و ... . 

یکی از مشکلات دیگه‌ای که تو ایران هست اینه که تا یه فردی توی سطوح بالا موفقیت زیادی کسب میکنه همه سعی میکنن از یه جهتی تخریبش کنن تا یه طوری سود ببرن. اگه هم کلاسیتون توی دانشگاه داشت برای یه همکلاسی دیگه درباره همچین مساله‌ای بلوف میزد مطمئن باشید طرف رو ببو گیر آورده و میخواد بگه منم بلدم! تو مراتب بالاتر اگه یه رسانه چنین محتوایی رو با قصد و غرض واضح تخریب یک شخصیت تولید کرد مطمئن باشید کفگیرش به ته دیگ خورده و میخواد با به پا کردن یه چالش دوباره اسمشو بالا بیاره. و خب برای یه رسانه اونم تو این برهه‌ی زمانی چه چالشی از محسن چاوشی بهتر!

میدونم همین پستم هم یه جورایی در حهت رسیدن به هدفشون کمکشون میکنه ولی باید مینوشتم. لااقل شاید بتونم دو سه نفر دیگه رو روشن کنم تا اونا هم دو سه نفر دیگه رو روشن کنن. تغییرات بزرگ همینجوری شروع میشن دیگه! 

امیدوارم یه روز این اتفاق بیفته که چنین رسانه‌هایی که میتونن خیلی مفیدتر و منطقی‌تر عمل کنن به خاطر تولید همچین محتواهای زرد و توهین‌آمیزی نه متهم و دادگاهی، بلکه فقط یه جریمه‌ی ساده بشن! قطعاً قدم مثبتی خواهد بود. 

  ایشالله اگه فرصت کنم و بتونم با ضایعه‌ی اسفناک قطع روابط دیپلماتیک کشور جیبوتی با ایران کنار بیام یه مطلب درباره‌ی اتفاقات اخیر بین ایران و عربستان مینویسم. موضوع جالبیه. ولی تا اون موقع در همین حد ازم بپذیرید که حمله به هرگونه سفارتی رو محکوم میکنم و همچنین مرگ بر عربستان! 

  اینم برای یادآوری خودم که اون دوتا سایتی که میخوام معرفی کنم رو همین چند روزه معرفی کنم! :D 

Yellow-Media

۱ ۰
سُر. واو. شین
۹۴/۱۰/۱۵
۱۲ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم