یک سال و یک ماه و سه روز !
یک سال و یک ماه و سه روز پیش همین موقعا، قفسهی کتاب اتاق من این شکلی بود. از اون روز مدت زیادی گذشته و اتفاقات زیادی برام رخ داده و تجربههای زیادی به دست آوردم. آدمای جدیدی به زندگیم وارد شدن و یه سری آدما از اون خارج شدن. دفعات زیادی خوشحال بودم از اینکه دارم با سرعت بیشتر از 600-700 کیلومتر بر ساعت از گرمای بندر دور میشم و به همون دفعات از برگشتنم با همون سرعت ناراحت بودم! دیدم که زندگی گاهی اوقات یه سری آدم کودن و جاهل رو سر راهت قرار میده و این تویی که بدون راهنما باید تشخیص بدی که به کدوم آدم باید اجازهی وارد شدن به زندگیت رو بدی و صد البته اگر تشخیص اشتباه داده باشی، خودتی که باید چوب عواقبش رو بخوری. به خودم اومدم و دیدم چندین ماهه که دیگه سوال: وقتی بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟ برام بی معنا شده چون دیگه همه چیز مشخصه و هیچوقت نمیتونم جواب بدم: شاید پلیس، شاید هم خلبان این موشکایی که میرن فضا!
این همه روز گذشت و با وجود اینکه الآن گذشتنشون به نظرم سریع میاد اما خوب یادم هست که چطور تک تک لحظاتش احساس میشد و یادم میاد که یه موقعهایی تو اوج فشارای درسی و روحی به خودم میگفتم پس چرا تموم نمیشه؟!
البته از روزای خوبش نمیخوام چشم بپوشونم. آدم باید به عقل خودش شک کنه اگه نتونسته باشه تو چنین موقعیتی چند تا خاطرهی خوب هم برای خودش دست و پا کنه! ولی اصلاً هدفم تعریف خاطرات اون دوران نیست. میخوام برسم به اونجا که تو تمام مدتی که من این مسیر سینوسی و چالشی رو طی میکردم و اتفاقات خوب و بد تازهای رو تجربه میکردم، یه تعداد از دوستای قدیمیم که بعضیشون با بدشانسی محض و بعضیشون هم بخاطر تصمیمای اشتباه پشت کنکور مونده بودن، توی اتاقشون درحال درس خوندن بودن!
یعنی همون موقع که من توی هواپیما درحال برگشتن به خونه کتاب بیشعوری کرمنت رو ورق میزدم، یکی از دوستام پشت میزش داشته تست فیزیک میزده. همون موقعی که درحال کلکل با خودم بودم که ترم دوم 20 واحد بردارم یا 24 واحد، اون یکی دوستم درحال قدم زدن سعی میکرده متن دین و زندگی رو حفظ کنه و همون موقعی که من سر کلاس با استاد تفسیر موضوعی بحث میکردم یکی دیگه از دوستام داشته آزمون روز قبل قلمچی رو بررسی میکرده!
من برای اون گروه از دوستام ارزش خیلی زیادی قائلم. چون تعداد خیلی کمی هستن که حاصل چندین و چند سال درس خوندنم تو مدرسه و اومدن و رفتن آدمای خیلی زیادی بودن. اون دوستام کسایی هستن که دوستیشون ثابت شدهست و چیزی نیست که با رفتن به دانشگاه تو یه شهر دیگه حتی یه ذره از اهمیتشون کم بشه. اصلاً شدنی نیست!
سال کنکور همیشه میگفتم بدترین اتفاق ممکن اینه که بعضیامون قبول بشیم و بعضیامون نشیم، چون کسایی که قبول شدن هم از ناراحتی بقیه نمیتونن خوشحال باشن. ولی دیدم که اتفاق بدتری هم میتونه بیفته. اینکه اکثر اون جمع با بدشانسی قبول نشن و همونایی هم که قبول شدن بخاطر سیاستای مسخرهی سازمان سنجش قبولیشون جز حس تحقیر چیزی براشون نداشته باشه. اتفاق وحشتناکی بود ولی افتاد. و پشت کنکوری شدن اون دوستام برام خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنید اذیت کننده بود!
البته اینم بگم که قبول نشدن اکثر دوستام بخاطر رتبههای نجومی نبود! بلکه به این خاطر بود که هدفشون فقط پزشکی سراسری بود و بجز اونم انتخاب رشته نکردن. و خب وقتی سنجش تصمیم میگیره یه نفر با رتبهی 960 منطقه، پزشکی هیچ ناکجاآبادی قبول نشه دیگه از دست هیچکس هیچ کاری بر نمیاد!
خلاصه اینکه الآن ساعت پنج صبحه و دقیقاً سه ساعت دیگه چند نفر از مهم ترین افراد زندگیم قراره برای بار دوم بشینن پشت یه سری صندلی و برای آیندهشون مسابقه بدن. با اینکه کتابخونهی اتاق من بعد بیشتر از یک سال این شکلی شده ولی احساسی که برای کنکور دوستام دارم شاید کمتر از احساسم موقع کنکور خودم نیست. البته منظورم استرس نیست چون برای خودم هم نداشتم اصلاً. منظورم احساسیه که قبل از یه اتفاق بزرگ و مهم برای آدم به وجود میاد و بیقرارش میکنه.
بیدار موندم تا قبل از آزمون برم پیششون و کنارشون باشم. فقط امیدوارم خوب بگذروننش. اطرافیان مهم نیستن، فقط خودشون از نتیجهی کار راضی باشن کافیه ! ..
حس میکنم یکم متن انسجام نداره ولی حس تصحیحشو ندارم واقعاً. دیگه خودتون به شرایط بغرنجی که حاکمه ببخشیدش! :D
تو هر دوتا عکس یه سری کتاب هم هستن که تو کتابخونه حضور ندارن و چون نظم و دکور ظاهری رو میریختن به هم تو یه کمد دیگه گذاشتمشون :))
این مطلب با برچسبهای, دوست, پزشکی, پشت کنکوری, کتابخانه, کنکور, کنکور 1395 در تاریخ جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۲ ق.ظ، توسط سُر. واو. شین منتشر شده است.
-
مترسک
۲۵ تیر ۹۵ ، ۰۹:۳۰ وب سایتحتی اگه معدلت 20 هم شد بازم بیشتر از 20 واحد برندار، فقط کار خودتو سختتر میکنی، حالا چه عجلهایه برای زود تموم کردن درس؟ مخصوصاً که رشتهات پزشکی هم هست و دیگه واویلا! ریلکس باش رفیق ;)
-
گمـــــــشده :)
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۰:۵۹ وب سایتاز بین پستایی که درباره کنکور خوندم و همه یادی از گذشته کرده بودن و روز موعود مال شما از همه بهتر بود. به خصوص قسمت مقایسه کتابخونه.
-
فاطیما کیان
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۲:۰۸ وب سایتموقع کنکور خودم اینقدر کتاب هام زیاد بودن دیگه از کتابخونه به روی زمین و روی میز منتقل شده بودن و راه نبود درست و حسابی توی اتاقم بگردم , چه اوضاعی بود , خدا رو شکر که به خیر گذشت و تموم شد ...
-
-
ریحانه. الف :)
۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۸:۲۲ وب سایتکنکور یه غوله واقعا!یه غوله که شاید واسه خود دانش اموزا زیاد اهمیتی نداشته باشه و شاید هم خواسته و هدف شون همونجایی باشه که قبول شدن ولی متاسفانه اطرافیان همیشه ناراضی اند و حرف های منفی میزنن ...
و متاسفانه نا عدالتی هایی که در حق شرکت کننده های کنکور میشه.... -
-
نگار. س.
۲۵ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۱ وب سایتمن هنوزم باورم نمیشه تموم شد :)
منم دوستای خیلی زیادی داشتم که دقیقاً همین مشکلات براشون پیش اومد و امسالم کنکور دادن. و حقیقتا بیشتر از خودم برای اونا استرس داشتم چون خیلی خیلی سخته همچین بی انصافی ای در حقت شده باشه. دارم می بینم اون دوستام مثل من اینقدر خوشحال نیستن چون می ترسن با اینکه خوب دادن دوباره این اتفاقات بیوفته :| -
-
یوکتو :)
۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۰۳ وب سایتبا اینکه دانشگاه سراسری شهر خودم قبول میشم، اما شدیدا به یه سال دیگه موندن فکر میکنم.که خب خانوادم مخالفن!
-
-
The Mentalist
۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۵:۳۷ وب سایتشما واسه عمومی ها از چه کتابایی استفاده میکردید ؟ ^^
من کتاب تست نمیخوام یه کتاب میخوام که همه چیز رو گفته باشه توش . اموزشی باشی در واقع . :)++ شیمی هم بگید . :-" -
سُر. واو. شین
۲۸ تیر ۹۵ ، ۱۵:۵۱کتاب که زیاده تو بازار. بهتره بری خودت مقایسه کنی ببینی کدومش بهتره برات. چون فرد به فرد فرق میکنه. ولی خب من ادبیات و زبان فارسی رو از محوری گاج سبز میخوندم. درسنامه کامل داره. دینوزندگی از کتاب درسی میخوندم. ولی خب مثلا جامع مهر و ماه یا آیات و نکات گاج هم تکمیلی بودن. عربی از گاج کامل میخوندم. کتاب آخر مهر و ماه هم کتاب خوبیه واسه خلاصه. زبان هم کتاب خوب تو بازار نیست ولی درسنامهی کتاب کیاسالار و لغات کتاب شهاب اناری خوبن.
شیمی هم که بهمن بازرگان دیگه. بدیهیه :)) -
آیدین
۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۱:۴۳کلا قصه جالبیه کنکور و دانشگاه مخصوصا توی ایران . حتی همون مدرسه هم در نوع خودش جالبه . من همیشه برام سوال بود آیا واقعا دکتر شدن ارزش این همه زحمت رو داره ؟؟ یعنی از یه طرف یه متخصص میاد که ماهی کم کم چند ده میلیون درآمدشه . بهترین ماشین بهترین خونه .
از یه طرف یه آدمی که هیچوقت برا خودش نبوده . در بهترین حالت دوماه در سال و چند سال اول زندگیش .یعنی اینهمه استرس و بی خوابی و بی اختیاری برای دکتری که تو سن 80 سالگی هنوز همون کاری رو میکنه که تو سن 35 سالگی میکرد .هرچند که خودت میدونی من کلا با دکتر ها خصوصا از نوع ایرانیش مشکل اساسی دارم . ولی خب دلم میسوزه براشون . نه برای درآمدشون . برای اینکه وقت و زندگیشونو دادن برای اینکه بشینن تو مطب و فکر کنن آدم های مهمتری هستن . البته خب یه سری واقعا به دلیل علاقه و جذابیتی که پزشکی واسشون داره میرن پزشکی که اوتا جداست قضیه شون . چون همون بی خوابی هم لذت بخش ِ واسشون .کلا به نظرم این نوع کنکور و این نوع پزشک شدن جالب نیست . به یاد آر کسانی رو که 4 بار کنکور دادن و بار 4 ام پزشکی قبول شدن . این خودش واقعا جالبه . یعنی هرکسی میتونه پزشک بشه . فقط بستگی داره بقیه چقد کنکورشونو بد بدن . برای بقیه رشته ها هم همینطور . مثلا عمران و نقشه برداری و معماری هیچکدوم توی کنکور معیار دقیقی ندارن . فقط بین 3 نفر یکیشون دین و زندگی یه تست بیشتر یا کمتر بزنه تعیین میکنه کدومو قبول میشه .همه هم بجای تغییر . سازگاری پیدا میکنن . حتی من خودم فکر میکنم کنکور بهترین راه حل برای پخش دانشجو هاست . چون یه تغییر خیلی بزرگ میخواد تا یه چیز دیگه جایگزین کنکور بشه . مثلا چی میشه اگه بجای پیش دانشگاهی دوسال از یه چیز کالج مانند استفاده کنیم تا ببینیم کی واقعا در چه چیزی استعداد داره . یا اصن چی میشد اگه در کنار حسابان و دیفرانسیل و دین و زندگی و فیزیک یه ساعت در هفته یه درس آشنایی با استعداد های دانش آموزان هم بود . و خیلی چیزای دیگه . ولی سازگاری راحته . واسه اونایی که بودجه نا محدود و پدر مادر دلسوز و آبمیوه خنک و نمایشگاه بین المللی کتاب در فاصله 30 دقیقه ای دارن خیلی بیشتر با کنکور خوش میگذره . چون امسال نشه . سال دیگه قبول میشن . بعضیاشون حتی ترجیح میدن 5 سال دیرتر دکتر بشن . ولی خب دکتر میشن . ما هم بهشون احترام میذاریم چون دکترن . مهندس ساختمان نیستن . -
سُر. واو. شین
۰۱ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۱۳آره موافقم. جایگزین کنکور هم الان کم کم داره امتحانات نهایی میشه. یعنی روال داره میره به سمتی که سه سال آخر رو نهایی بگیرن و سوالای نهایی هم در حد کنکور سخت باشن تا دانشآموز رو طی چند سال بسنجن. یه کنکور نهایی هم مثلا با تاثیر 10-20 درصد میذارن واسه تفکیک نهایی. اینجوری خیلی خوب میشه.
-
آیدین
۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۱من بازم میگم , نه کنکور نه امتحان نهایی .
درسارو باید اول از همه عوض کنن . بعد به مدرسه ها لول بدن . بعد یه تیم بذارن که نظارت کنه دقیق بدون رودربایسی . بعد استعداد یابی کنن . یعنی از اول دبستان هر سال تحصیلی دقیقا تو پرونده هرکی سطح معلم و سطح درس و سطح خودش و نظر مشاور باشه .بعد هرکی خواست هرجایی قبول شه . این اطلاعات رو مثل رزومه ارائه بده . طبیعتا وقتی کنکور الان هست نه میشه بهونه ی حجم زیاد آورد نه بهونه زمان محدود چون چی از کنکور پرهزینه تر و زمان بر تر ؟اونجوری علاوه بر اینکه هرکسی تو مسیر واقعی خودش قرار میگیره . و درصد اشتباه میاد پایین . کیفیت مدارس هم به زور میره بالا . چون طبیعتا مدارس کم کیفیت تقاضایی براشون وجود نداره .من با کنکور و امتحان نهایی و کلا هر مجموعه صفحاتی که توش سوال و جواب باشه و بر مبنای اون تصمیم بگیرن کی در چه حدیه مخالفم .