کتابهای خود را کـ×ن به کـ×ن روشن نکنید!
تقریباً هر چیزی تو دنیا به یه زمانی برای هضم شدن و جا افتادن نیاز داره. طبیعیه. غذا که میخوری زمان میخواد تا هضم شه. از خواب بیدار میشی یکم زمان میخواد تا بیداری جا بیفته برات. کسی میزنه در گوشت یکم وقت میخواد تا هضمش کنی. و کلی مثال دیگه که میشه گفت. در مقابل کمن چیزایی که نیاز به وقت برای جا افتادن نداشته باشن. مثلاً اگه جاش باشه و سیگاری باشی میتونی چند تا رو پشت به پشت روشن کنی و آخ هم نگی.
از بین چیزایی که هضمشون به یه مقدار وقت نیاز داره، اون چیزایی که با ذهن و فکر آدم سر و کار دارن یه مقدار حساسترن. یه چیزایی مثل کتاب خوندن .. بیخیال حوصلهی مقدمه چینی ندارم! D:
آقا یه کلام. کتاب سیگار نیس که کـون به کـون روشن کنین! و اصولاً برعکس سیگار جوری نیست که هرجایی و تو هر حالی بتونین روشن کنین و احتمالاً ازش لذت هم ببرین. کتاب خوندن شرایط محیا و ذهن آماده میخواد. هر کتابی که میخواد باشه. وقتی میخوای کلمات یه کتاب رو بخونی درواقع قصد داری ذهن یه نفر رو بگیری تو دستات و لمسش کنی. وقتی یه کتاب منتشر میشه و به دست تو میرسه یعنی اون فرد یه بخشی از مغزش رو گذاشته توی دستات و داره افکارش رو مستقیماً باهات در میون میذاره. قصد ندارم بگم کتاب چقد چیز مقدس و خوبیه و های و وای و اینا. ولی حقیقت ماجرا همینه. وقتی سر و کارت مستقیماً با افکار و ذهن یه نفر باشه باید باهاش جور دیگهای برخورد کنی. این اتفاق فقط هم تو کتاب خوندن پیش نمیاد. وقتی یه نفر جلوت میشینه و با هم دربارهی یه موضوعی تبادل نظر میکنین هم کم و بیش همین اتفاق میفته. اینجور مواقع باید برای هضم افکار اون فرد یکم وقت گذاشت؛ یکم تامل کرد و زمان داد و ترجیحاً سعی کرد تا یه اتفاقی تو ذهن خود آدم هم بیفته! یعنی باید تلاش کرد تا اون ارتباطی که به هر شکلی برقرار شده بیخود و بدون تاثیر از بین نره.
اینجوری بهش نگاه کنین که افکار یه آدم به عنوان مهمترین داشتههای اون فرد، حاصل تجربیات کامل یه زندگی هستن و وقتی انقدر قوی بودن که توسط یه نفر روی کاغذ نوشته بشن، چاپ بشن و به دست شما برسن یعنی واقعاً اون اهمیت رو داشتن!
برای همین وقتی یه کتاب رو خوندین و تمومش کردین یعنی درواقع یه بخش از ذهن یه نفر رو وارد خودتون کردین. پس طبیعتاً باید به اون ذهن و افکار تازه وارد اجازه بدین که جاگیر بشن. یعنی هرقدر زمان لازمه به اون کتاب بدین و بهش فکر کنین تا یه نتیجه دربارهش بگیرین. تا حس کنین یه برداشتی ازش داشتین و یه تاثیری روتون داشته، یا لااقل تونستین افکاری که اون کتاب بهتون منتقل کرده رو منطقی رد کنین و تاثیرش رو خنثی کنین. ولی چیزی که مهمه اینه که صرف خوندن یه کتاب و تموم کردنش و سریعاً رفتن به سراغ کتاب بعدی راهش نیست.
بنظرم در کل توی خوندن یه کتاب دو تا لذت بزرگ وجود داره. یکیش اینکه از نثر و نحوهی انتقال مفاهیم توی متن لذت ببریم. این همون لذتیه که خوندن بعضی جملات تاثیر گذار کتابا برامون دارن و باعث میشن اونا رو برای دیگران هم بفرستیم. ولی لذت دومی هم وجود داره که از اولی خیلی بزرگتره اما اکثر ماها خودمون رو ازش محروم میکنیم؛ اون هم زمانیه که بعد از تموم شدن هر کتاب به خودمون میدیم تا توی سکوت و با آرامش به مفاهیمی که ازش دریافت کردیم فکر کنیم و هضمشون کنیم. از این مورد بدتر هم وقتیه که هدف از خوندن یه کتاب فقط تموم کردن و از سر باز کردنش باشه. اون موقعه که حتی ممکنه انقدر سطحی از متن بگذریم که همون لذت اول رو هم احساس نکنیم. این کار عملاً وقتی که برای اون خوندن گذروندیم رو پوچ میکنه.
درستِ ماجرا اینه که به کتابا زمان بدیم؛ هرقدر که لازمه. نمیگم من خودم همیشه این رو رعایت میکنم ولی لااقل اکثر مواقع سعی میکنم بهش عمل کنم. مثلاً یادمه بعد از 1984 حدود دو یا سه هفته هیچ کتابی نخوندم تا فقط بهش فکر کنم و سعی کنم یه نتیجهای از توش در بیارم. در مقابل هم بوده وقتایی که یه کتابی رو خوندم و به محض بستنش رفتم سراغ یکی دیگه. اما نتیجهش این شده که حس کردم زمانی که برای خوندنش گذاشته بودم رو عملاً به بطالت گذروندم. چون یه مدت بعد تنها چیزی که میتونستم دربارهش بگم در این حد بوده که مثلاً کتاب جالبی بود یا ارزش خوندن داشت. همین!
البته قبول دارم که کتابهایی هم هستن که یه مشت چرندیات بیشتر نیستن و ارزش خاصی برای وقت گذاشتن ندارن. ولی بهرحال هرچی که باشن حاصل ذهن یه آدم هستن، باید به کتابهامون وقت بدیم و اونا رو کـون به کـون روشن نکنیم!
منظورم از این پست به هیچ وجه شخص خاصی نیست. به هیچ وجه! بازم تاکید میکنم: به هیچ وجه! کسی به خودش نگیره لطفاً D:
منطقیه کسی که خودش سیگاری نیست از اصطلاحات سیگاریا مطلع باشه دیگه؟ اتهامی چیزی گریبانگیرم نشه یه وقت!
فونت و تصاویر و منوی سمت راست قالب وبلاگ برای شما هم مشکل دارن؟ در صورت مشاهدهی اشکال لطفاً ما را در جریان بگذارید :/
این مطلب با برچسبهای, Book1395, صحیح خواندن کتاب, کتابخوانی در تاریخ سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۵۰ ق.ظ، توسط سُر. واو. شین منتشر شده است.
-
مترسک
۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۵:۵۳ وب سایتطبیعتاً هم همینه؛ کتابخونی آدم رو به صبوری متمایل میکنه دقیقاً برعکس فضای مجازی :)
-
میم _
۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۲۴ وب سایتوای که چقدر خودم یه مدت اینکارو میکردم و چه کتابهای خوبی رو همینجوری سوزوندم
۱۹۸۴ که باید روزها بهش فکر کرد اصن -_- -
Miss Avilet
۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۰۶ وب سایتحس میکنم هرچی گفتی پسفرداش هی اومدن گیر دادن که با من بودی یا نبودی؟؟ که انقد هی تأکید میکنی به خدا قسم منظورم با شخص خاصی نیست:)))
+ خوشحالم که به 1984 در درجات بالایی احترام میذاری😎 امضا: جورج اورول فقید:/:))+ چرا به بچهی معصوممون اتهام میزنن ینی بیخردا؟:)))))) -
Pary darya
۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۱۳ وب سایت((-: سلام، یادمه یکی دیگه از پست هاتونم تهش نوشته بودین کسی به خودش نگیره مخاطبتون این وب رو نمیخونه اصلا((-: کلا همه فهمیدین دیگه کسی به خودش نگیره:دی
(-: به نظر من اینکه روی یه کتاب فکرکنیم باید خودِ اون افکار اون قدرت رو داشته باشن که مارو به تفکر وا دارن، و بعض ی ازین کتاب هاهم اینطوری هستن حتی ساده ترین متنی هم که نوشتن اونقد قوی بوده که خواه ناخواه بهش فکرکردیم و داخل ذهنمون مونده! از نظر من این وا داشتن به تفکر رو باید کتاب بزاره روی ادم!! -
سُر. واو. شین
۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۱:۳۴خب یه متنی که مینویسم معمولاً به این فکر میکنم که جوری نباشه که ناخواسته کس دیگهای به خودش بگیره. لازم باشه میگم که این اتفاقه نیفته. هزینهها دادم قبلاً سر این مسائل :))
تا یه حدی حرفت درسته ولی مساله اینجاست که خوندن کتاب برای یه عده فقط تبدیل شده به یه روالی که فقط بخونی و متن تموم بشه و بری سراغ بعدی. حالا به هر دلیلی. یا طرف فقط میخواد دلش خوش باشه کتاب خونده. یا میخواد تز بیاد جلو بقیه. یا میخواد یه کتابی رو از سرش باز کنه و فقط بار نخوندنش رو از دوشش برداره. این عده کم هم نیستن متاسفانه. اینجور مواقع فقط میگذرن و میگذرن بدون اینکه حتی به قول تو به کتابه فرصت بدن اثری بذاره. چه برسه به اینکه خودشون وقت بذارن و فکر کنن. -
عای عم بــــهـــــار D:
۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۱۸ وب سایتالان من به حدی عنوان رو تکرار میکنم تا به یه اصطلاح رایج در سطح مدرسه تبدیل بشه و حق کاپی رایت رو هم رعایت نمیکنم.
البته خیلی توضیحات بیشتری هم میتونم بدم ولی حَیف که در وهله ی اول نمیتونم شرح بدم -_____- D: -
-
زمر 53
۲۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۱۸ وب سایتمن یکی دو سالی هست جای کتاب گیر ویدیو های اموزشی افتادم
اونم همین قائله رو دارهحیف من دیر فهمیدمالان زیر گیگها ویدیو آموزشی مودنم و حصرت دیدن و نوت برداری ازشون مخم رو آرهدر کل خوب نوشتی -
Fa E||a
۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۳:۰۹ وب سایتواقعا بستگی به کتابش داره ها. من بعد از خوندن دمیان هرمان هسه تا یه هفته شبیه "ها؟" بودم.
بعد رفتم راجب چیزایی که توش بود تحقیق کردم و حس کردم که باز باید بخونمش. به صورت کاملا ناخداگاه. البته فقط کتاب نیس من بعد از دیدن اینسپشن و وست ورلد هم حس کردم نمی تونم چیزی ببینم و باید قبلی رو هضم کنم اول. حتی یه سری موسیقی اینطوری دارم، که باید زیروبمشون کشف شه.بنظرم شبیه فرق بین خوردن کباب کوبیده س با سالاد سزار -
سُر. واو. شین
۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۱۸اتفاقاً دربارهی فیلما و آهنگای اینجوری هم میخواستم یه اشارهای بکنم ولی بیخیال شدم :)) خوب شد گفتی.
خب یه سری کتابا انقد قوی هستن که خودشون ببرنت تو فضای خودشون و مجبورت کنن فکر کنی. ولی بنظرم هر فکری که تونسته خودشه رو کاغذ برسونه ارزش یکم وقت گذاشتن و فکر کردن داره. اینکه لااقل آدم یکم تلاش کنه یه مفهومی ازش پیدا کنه. شاید چیز مهمی تو متن بوده که حالا به هر دلیلی نتونسته خیلی واضح خودشو نشون بده به آدم. -
زهیر خنیاگر
۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۵۶ وب سایت1984 رو تازه تموم کردم ... من حین خوندن فصلا مختلفش وقت گذاشتم برای فکر کردن ... الان که تمومش کردم فقط به جمع بندی از همون افکار نیاز دارم ... صد البته اون لذت اول خوندن کتاب رو رعایت کردم ، لذت دومشو حین این وقفه هایی که داشتم چشیدم :)
-
mahi siah
۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۵۶ وب سایتراه حل خوبیه برای اینکه بعدن به خودمون فحش ندیم که باید این کتابو دوباره بخونم!!
که البته بعضی از کتابا رو باید باید بارها بخونیمتا هر دفه از نو درکشون کنیم -
تو کا
۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۰۶ وب سایتمن جدیدا با خودم قرار گذاشتم ماهی سه تا کتاب بخونم! ولی واسه همین قضیه و واسه اینکه خوندن یه کتابی این ظلم در حقش نشه مثلا همون اول ماهی مشخص می کنم که این سه تا کتاب قراره چی باشن اگه مثلا یکیشون کتاب سنگینیه حتما دوتای دیگه رو کتاب های داستان یا داستان های کوتاه یا یه کتاب کم حجم انتخاب می کنم.
ولی وقتی دنیای سوفی رو شروع کردم واقعا حیفم اومد درگیر این برنامه ی ماهی سه تا کتاب خوندنم بکنمش! اینقدر که دوست داشتم سر صبر و حوصله بخونمش :) فکر کنم تا آخر خرداد طول بکشه خوندنش :دی -
-
فیت شیپ
۲۵ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۵۶ وب سایتوبلاگ زیبا و پرمحتوایی دارید؛ موفق باشید
ضمنا اگر به حوزه سلامت علاقه دارید مطالب بلاگ ما را نیز مطالعه فرمایید و اگر علاقه مند شدید در وبلاگتان به ما لینک دهیدآرزوی قبولی طاعات و عبادات -
سروش .
۲۸ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۵۳ وب سایتواقعا نکته ی مهمی بود و چه کتاب ها و فیلم های خوبی رو که به همین شکل سوزوندم. باعث شده خیلی هاشون الان صرفا یه تصویر گنگ باشن.
البته با عرض شرمندگی من بعد مدت ها اومدم و می خوام پست های نخونده ی وبلاگت رو از همین جا ک×ن به ک×ن روشن کنم! -
omid-max
۱۷ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۴۱البته خود کتاب خوندن یه چیزه ,احساس نیاز به خوندن کتاب یه موضوع دیگه !
گاهی برای تایید نظریات خودت دنبال کتاب همسو میگردی ,گاهی برای حرف داشتن در مجامع دنیال یک کیسه حروف با منبع میگردی بریزی رو میز , گاهی برای اطلاعات قبل از تحلیل و آینده نگری از هر نگرشی کتاب میخونی که این آخری خیلی خوبه .
علی ایحال سیر مطالعاتی یک انسان رو اگه بشناسی تو اکثر موارد خودش رو شناختی ,اونم شناختی که نمیتونی از زبون خودش بشنوی یا نمیتونه از زبون خودش منتشر کنه .. /
-
سُر. واو. شین
۰۴ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۵:۳۱آره خب درست میگی ولی منظور من لزوماً مطالعات هدفمند نبود. خیلیا هستن که با شناخت و آگاهی و مثلاً به صورت مکتبوار کتاب میخونن و دنبالشون میکنن. منتها خب اکثر افراد اینطور نیستن. کتاب میخونن که صرفاً بخونن و لذت ببرن. و با جملهی آخرت هم تا حدود خیلی زیادی موافقم :D