پیرمرد بازیگوش و سرزمین میانه
خیلی سالیان سال پیش از اینها:
سالها بود که هیچ اتفاق جالب توجه و هیجانانگیزی در سرزمین میانه نیفتاده بود و گندالف پیر خیلی احساس میکرد که هی حوصلهاش سر میرود. او احساس میکرد که به یک هیجان سم و باکیفیت نیاز دارد تا کمی آدرنالین خونش بالا برود. چون دیگر هیچ سرگرمی جذابی برایش نمانده بود. پیپ و علف دیگر مثل قبل او را های نمیکرد. او حتی سالها قبل پس از فروپاشی نظام سلطهی سائورون خبیث، درحالی به خود آمد که قوای جنسی خود را از دست داده بود. احتمالاً به دلیل اینکه پس از قدرت گیری سائورون از دیدن آن شکوه و عظمت پشمش خزان شده و در همین اثنی قوای جنسیاش نیز به دیار حق شتافته بوده است. البته حدس است اینها فقط. تنها چیزی که ما میدانیم این است که قوای جنسی نداشت دیگر. به چرا و اینهایش کاری نداشته باشید شما. در نتیجه هیچ تفریحی نداشت که انجام بدهد. برای همین به فکر افتاد که برود یکی دو نفر را انگولک کند تا یک جنگی چیزی راه بیفتد و او سرش گرم بشود. بدین ترتیب به سراغ تورین سپر بلوط رفت. به او گفت: ای تورین! بیا برو میراث اجدادی خودت را از آن اژدهای جنایتکار پس بگیر. آن همه طلا داری تو بدبخت. به تو هم میگویند وارث؟ تورین دورف که اصولاً این مدل حرفها به تـ×مش هم نبود و به این سادگیها از موضعش کوتاه نمیآمد پاسخ داد: بیخیال بابا حوصله داری حالا. سرباز که ندارم. حالم که ندارم. اژدهاعه هم که اونجا خوابیده راحته همینجوری. چه کاریه آخه برادر من؟ گندالف گفت: آقا همین هف هشت تا دورفی که دور و برتن کافیان والا. همینا رو بردار میریم یه کاریش میکنیم. پاشو پسرجان تنبلی نکن. تورین که به دنبال راهی برای پیچاندن پیرمرد بود با حال استیصال گفت: آرکن استون چه میشود؟ آن را که دیگر نمیتوانیم بین آن همه طلایی که توسط آن اژدهای خونخوار محافظ میشود بیابیم! دیدی؟ بیا بیخیال شو مرد مومن بذار زندگیمونو بکنیم. ولی گندالف کوتاه بیا نبود: این که مشکلی نیس بابا بیا من به دزد کار درست میشناسم هماهنگ میکنم باهاش میریم سه سوته چیز میشه درست میشه همهش. پاشو بابا پاشو. خلاصه بعدش گندالف میرود و دست یک هابیت از همه جا بیخبر به نام بیلبو را - که اصلاً از اسمش معلوم است مال این حرفها نیست - میگیرد و همراه دورفها میبرد تا دعوا راه بیاندازد.
+ خلاصه به هر زوری که شده است جماعتی را راهی میکند و جنگی در میگیرد و در این بین از الفها تا اورکها و از گابلینها تا دورفها را هم درگیر میکند. چون حال میدهد بهش. یک سری عقاب هم این وسط داریم که انگار خر بابای ایشان هستند. هرموقع یک جایی به پی سی میخورد و نزدیک است دهنش چیز شود یک سوسکی پشهای چیزی پیدا میکند دوتا پیس پیس در گوشش میکند که یعنی برو به آن عقابها بگو بیایند که اوضاع خیط است. نهایتاً هم این عقابها هستند که باعث میشوند جنگ به نفع گندالف و دوستانش تمام بشود. یعنی اگر یک وقت این عقابها بروند دستشوییای چیزی و دستشان بند باشد، تمام برنامهریزیهای گندالف دانا به هم میریزد و به گـ×ی سگ میروند همهی شان.
خیلی سال بعد از حادثهی قبل. چند ده سال اینها مثلاً:
گندالف باز هم از مشکلات جنسی رنج میبرد و حوصلهاش سر میرفت. بیلبو دیگر پیر شده بود. تورین سپر بلوط هم که طی همان ماجرای پیشین دعوت حق را لبیک گفته و به قوای جنسی گندالف پیوسته بود. درواقع نه تنها تورین، بلکه تقریباً تمام نسل دورفها ساییده شده بودند در حین همان ماجراها. و گندالف خردمند میدانست که برای سرگرمی جدیدش باید دست روی مسالهی جدیدی بگذارد. بنابراین به سراغ بیلبو رفت. بیلبوی پیر و فرتوت. به او گفت ای بیلبو. ای بیلبو. بیلبو گفت بله؟ گفت بیا آن حلقهای که داری را به فرودو بده. دیگر به درد تو نمیخورد. بیا بده به او. بیلبو گفت: چرا آخر؟ الآن که خبری نیست اصلاً. کسی نمیداند این پیش من است. من هم که از آن استفاده نمیکنم. چه اصراری است آخر؟ گندالف گفت: حرف نزن عزیز من. قصد من این است که فرودو این را دستش کند تا سائورون بلامرده که رفته است در موردور قایم شده است بیاید و رخ بنماید و بعدش یک جنگی چیزی پیش بیاید حال کنیم یکم. خلاصه گندالف بیلبو را مجبور کرد که حلقه را بدهد به فرودو. فرودو که در عنفوان جوانی حتی از بیلبوی جوان هم شوتتر و اسکلتر بود و اصلاً نمیدانست اوضاع از چه قرار است ناگهان در چنگال حیلهی گندالف گیر افتاده بود. جادوگر پیر که نگران بود نکند جنگ راه نیفتد به فرودو گفت: ای پسر سریعاً این حلقه را بردار ببر موردور! یک کوهی هست که باید حلقه را بیاندازی داخلش تا بسوزد. سائورون هم منتظر است دهنت را سرویس کند. بدو برو. فرودو گفت: چرا آخر؟ خودت ببر خب. گندالف گفت: نه من نمیتوانم. ما جادوگرها نمیتوانیم از این چیزها چیز کنیم. بیخیال. خودت ببر. فرودو گفت: خب مرد حسابی لااقل بگو یکی از آن عقابها بیاید من سوارش بشوم یک راست بروم موردور این را پرت کنم توی آتش آن کوهه که بسوزد. چه کاری است خب؟ گندالف گفت: چی؟ عقاب؟ ماشین لباسشویی؟ بام؟ شیب؟ و خلاصه انقد خودش را به کوچهی علی چپ زد که فرودو خودش بیخیال شد و با دو سه تا از دوستانش راهی موردور شد.
+ خلاصه طی همین اتفاق جنگ بزرگی در گرفت و پدری که از موجودات سرزمین میانه در آمد به خوبی در تاریخ ثبت شده است. الفها گـ×ییده شدند. اورکها زاییده شدند. مردهها پاشیده شدند و درختها ساییده شدند. این وسط تنها کسی که راضی بود گندالف بازیگوش بود. آن وسط ها همان عقابها را هم هنوز داشتیم که سر بزنگاه از راه میرسیدند و نشیمنگاه گندالف را از خطرات حفظ میکردند.
زمان حال:
گندالف طی سالها جنگهای بیشماری به راه انداخت که در نهایت باعث انقراض اکثریت قریب به اتفاق موجودات زنده شد. تقریباً همه مردند بجز انسانها. آنها را هم خود گندالف نگه داشت برای آینده. یعنی زمان حال ما. گندالف مدتی پیش باز هم هوس هیجان کرد و به سراغ بیکلهترین شخصیت مهمترین کشور دنیا رفت و به او گفت: داداش ببین کشورت به چه فنایی رفته! میراث کشورت داره به باد میره. قدرت دست مردم نیست. کاپیتالیسم داره به ناموس کشورت چوب حراج میزنه. پاشو بیا کشورو نجات بده و قدرت رو به مردم برگردون. ترامپ که داشت دخترش رو گرب بای د پوس میکرد گفت: شرمنده حاجی حواسم نبود. یه بار دیگه بگو چی گفتی؟ و گندالف یک بار دیگر گفت. ناگهان خون ترامپ به جوش آمد و گفت: آه حق با تو است. این کشور نابود شده است. تا کی باید به ایران سواری بدهیم؟ تا کی به اعراب چراغ سبز نشان بدهیم؟ تا کی بشار اسد؟ تا کی پوتین؟ تا کی کرهی زمین؟ همهاش باید نابود بشود. گندالف که لبخند معناداری به لب داشت از این تئوریهای ترامپ حمایت کرد و با جادو و جمبل باعث پیروزی او در انتخابات شد. اکنون که این متن را میخوانید احتمالاً جنگی عظیم در شرف رخ دادن است که طی آن میلیانها نفر کشته خواهند شد. و همهی آنها تنها به خاطر این است که گندالف از کمبود قوای جنسی رنج میبرد. ای بابا!
آیندهی احتمالاً دور:
دیگر انسانها هم منقرض شده اند. فقط خدا و فرشتگان و شیاطین ماندهاند. و گندالف پیر و ناقلا! وی که باز هم حوصلهاش سر رفته است به دنبال هیجان دیگریست. خداوند متعال به گندالف پیام میدهد و میگوید: آقا بیخیال شو خواهشاً. من کلی زحمت کشیده بودم این همه موجود ساخته بودم همه رو به باد دادی. بشین سر جات استراحت کن دیگه خب. عه! ولی گندالف بدون هیجان نمیتواند بنشیند سر جایش. بنابراین نزد یکی - نزدیکی به معنای جماع نه. نزد یکی. یعنی به سراغ یک عدد - از فرشتگان میرود و میگوید: خدایی زشت نبود شما به انسان سجده کردین؟ ...
+ در نهایت خداوند مجبور میشود کلاً همه چیز را ریست فکتوری کند. خودش میماند و گندالف پیر و دانا! ..
یادم رفت بگویم اگر تمام فیلمهای هابیت و ارباب حلقهها را ندیدهاید بهتر است این پست را نخوانید. یحتمل چیزی متوجه نخواهید شد. یعنی اگر ندیده باشید احتمالاً الآن چیزی متوجه نشده اید. اگر دیده باشید هم شاید متوجه نشوید البته. ولی خب.
البته راستش را بخواهید یادم نرفته بود. عمداً گذاشتم آخر بگویم که اگر کسی آن فیلمها را ندیده است به سزای عملش برسد درواقع.
احتمالاً یک سری از زمان فعلها قاطی دارند در متن. ولی شما سریع بخوانید و ازشان عبور کنید. مهم نیست خیلی. پیش میآید. زمان است دیگر. از این شوخیها داریم ما با هم.
در آستانهی سال تحویل لازم است ذکر کنم که مرگ بر سال. هر سالی حالا. 95 یا 96 یا هر چیز دیگری. سالی که جز سرویس شدن دهن آدم چیزی نداشته باشد که سال نیست. به موقعاش بیشتر توضیح میدهم دربارهاش. ولی تا آن موقع تلویحاً همین "مرگ بر سال" را داشته باشید شما.
این مطلب با برچسبهای, ارباب حلقه ها, بیلبو بگینز, جفنگیات, دورف, ریوندل, سائورون, فرودو بگینز, موردور, هابیت, گندالف در تاریخ جمعه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۲۶ ق.ظ، توسط سُر. واو. شین منتشر شده است.
-
Pary darya
۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۰۴ وب سایت(((-:اون قسمتش که وسط متن رفته بودم داخل حس خوندن یهو اون مرد مومن دیدم((((= واقعا عالے بود(-: کلا انگار تموم جنگ دعوا بشریت تقصیرهمین گندالف هست((-:
قسمت ترامپم عالے عالے خصوصا اونجاش((-: که گفت:حاجے -
Miss Avilet
۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۳۷ وب سایتمن اول اومدم پ.نهای پست رو خوندم و خب اینطور نتیجه حاصل شد که پست رو نخونم پس:-″″′
-
-
مترسک
۲۷ اسفند ۹۵ ، ۱۸:۱۵ وب سایتالان تکلیف منی که فیلمایی که گفتی رو کامل ندیدم و نصفه-نیمه دیدم، چیه؟ D:
-
-
هولدن کالفیلد
۲۷ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۲۲ وب سایتهی میگم چرا فکر میکنی سائورون قبلا حکومتی داشته ها، نگو فیلمش رو دیدی :|
این سائورون پادویی بیش نبوده ، پشت این قضیه کس دیگه ای بوده! -
-
-
جو لیک
۰۲ فروردين ۹۶ ، ۰۲:۰۴ وب سایتواقعا سوال هایی که برای فرودو پیش اومد برای من هم پیش اومده بود. کلا گندالف جان فازت چی بود برادر؟:|
-