آه، که این طور! ..
داشتم به این فکر میکردم که چقدر کار یه عده از افراد خسته کننده ست. البته اکثر کارها کلاً تکراری و خسته کننده ن. ولی منظور من یه تعدادی از کارها هستن که تکرار اونها کمتر احساس میشه، ولی تکرار دارن! مثلاً ما هر روز صبح رفتگرا رو میبینیم که میان و محله های مشخصی رو جارو میکنن. کارمندای فامیل رو میبینیم که هر روز میرن و یه کار تکراری رو انجام میدن یا نمیدن! ولی یه تعدادی از کارها هستن که دوره و پریود تکرار اونها طولانی تر و غیر ملموس تره. چون خود ما توی یکی از اون دوره ها قرار میگیریم و اگه بهش فکر نکنیم اصلا متوجه این قضیه نمیشیم. برای مثال کارهایی که به کنکور مربوط میشن هر سال توی یه دوره ی تکرار قرار دارن.
تابستون شروع میکنی به خوندن برای کنکور. قلمچی ثبت نام میکنی و با آزمونها همراه میشی. مطالب مشاوره ای رو میخونی. کاظم قلمچی میگه: «فکر نکنین امسال که کنکور دو هفته افتاده جلو باید کار عجیب و غریبی بکنید. با برنامه همراه باشید و سعی نکنین خارج بشین.» خب ما هم میگیم چشم! برای تابستون باید کتاب های زرد عمومی رو بخری. ولی نگرانی که سوالات کنکور 93 بهشون اضافه شدن یا نه. پیش مسئول کتابخونه کانون شهرتون میری:
+ ببخشید آقای دانش آموز، سوالای 93 به زرد عمومی اضافه شدن؟
- نه ولی دفترچه ضمیمه چاپ کردن فرستادن. وایسا برات بیارم.
پیش میریم و پیش میریم. تابستون تموم میشه و آزمونهای سال تحصیلی شروع میشن. تنوع اینه که الآن باید بین برنامه های کانون و مدرسه هماهنگی ایجاد کنی. مطالب مشاوره ای کاظم قلمچی همچنان ادامه داره. کم کم صحبت درباره ی قبولی های سال قبل گرمای خودشو از دست میده و سر بچه ها میره تو کنکور خودشون. کم کم دیگه مهم نیست شایان پور میر بابایی تابستون عمومی خونده یا نه. دیگه مهم نیست رضا روزدار [با اون سوالای افتضاحی که تو کانون میداد. خدا ازش نگذره :D] انتظار داشته تک کشور بشه ولی نشده. مهم نیست که چند تا از همکلاسیا تو رشته های مختلف تک رقمی شدن. یه سیل از آزمونا میاد و همه رو میبره تا امتحانات ترم اول. مقاله ها شروع میشن که: دوران دلسردی که بود و چه کرد؟ تو مدرسه دوستاتو میبینی که بعضیاشون انگار بعد از چند سال تازه از امین آباد مرخص شدن. افسرده و له. میگی چی شده؟ میگه دلسرد شدم! کم کم نوبت خودتم میرسه و دلسرد میشی. امتحانات هم میگذره. همیشه بعد از امتحانات همه چی زود میگذره. معلما میخوان تو دو ماه کل پیش 2 رو تموم کنن. به سرعت برق درس میدن. وقت نمیشه امتحان بگیرن. قلمچی آزمون قبل عید رو بخاطر جلو افتادن کنکور فشرده تر کرده. 22 اسفند آخرین آزمون سال 93. میخونی و نتیجه ی عالی میگیری. خوشحال شروع میکنی به آماده شدن برای عید. مقالات کاظم قلمچی و سایر مشاورای کانون میره رو سایت که: دوران طلایی نوروز و تاثیرات آن. بیدار ها سبقت میگیرند و خواب ها سرویس میشوند. بیدار میمونی تا سبقت بگیری. آزمونهای عید خیلی فشرده شدن و فقط یه هفته بینشون فاصله ست ولی به نسبت نتیجه ی خوبی میگیری و انگیزه ی بیشتری برای ادامه پیدا میکنی. کم کم مقالات جدید به این موارد اشاره دارن که شرکت در امتحانات پایان سال چقدر مهمه و اینکه دوران جمع بندی اهمیت زیادی داره. با تکاپو به مسیرت ادامه میدی. یه جاهایی خسته میشی و شل میکنی. یه جاهایی با انگیزه ادامه میدی. یه ماه قبل کنکور همه ی ماه هایی که گذشته از جلوی چشمات رد میشن و میبینی فقط یکم تا روز موعود مونده. دوره ی گذار رو پشت سر میذاری ولی ازش راضی نیستی. دوران جمع بندی سه روز یکبار شروع میشه. با چند نفر مشورت میکنی و تصمیم میگیری روش قلمچی رو انجام بدی و اون رو به دو روز یکبار تغییر ندی. این روش ها بهت آرامش دادن. یه هفته قبل کنکوره و آخرین آزمون کانون رو میدی و برخلاف دو آزمون قبل و به نسبت بقیه ی دوستات نتیجه ی خوبی میگیری که قبل از کنکور آرامش خوبی برات میاره. یک هفته تورق سریع مثل برق میگذره. پنجشنبه 21 خرداد. فردا کنکوره ولی عین خیالت نیست و استرس نداری. فردا میرسه. کنکور رو میدی و تموم میشه! بدون استرس تحلیل های سایت کانون رو میخونی و ترجیح میدی بجای درصدگیری بذاری سازمان سنجش این کارو انجام بده! دو سه روز میگذره و هیاهوی تحلیل ها و نظرسنجی ها هم کم کم میخوابه!
تا اینجاش رو خودت حس کردی! ولی بذار بعد از اون رو هم بگم.
تو هفته های آخر فکر میکردی همه ی دنیا تحت الشعاع کنکورت قرار داره. همه چیز تند میگذره و یاد آخرای کارتون ملاقات با خانواده ی رابینسون میفتی! ولی صبح کنکور میبینی مثل اینکه دنیا عوض نشده! مغازه دارا ساعت 6:30 دارن کرکره ها رو میدن بالا. تاکسیا دارن کاسبی میکنن. انگار نه انگار تو کنکور داری! مگه قرار نبود همه شون درگیر کنکور باشن؟ قرار نبود امروز یه روز خیلی عجیب باشه و همه چیز فرق کنه؟ مثل اینکه نه! تازه قضیه از این فراتره. روزای بعد از کنکور میفهمی تو مرکز توجه جهانِ هستی نیستی. کنکورت همچین اتفاق مهمی برای دنیا نبوده. کانون هم کم کم تبلیغات جدیدش تو تلویزیون رو شروع میکنه: کنکوری های 95 ، ثبت نام کنید! کانون فرهنگی آموزش ...
حالا تکرار قضیه کجاست؟ اینه که یه ماه دیگه اولین آزمون تابستون کانون هم برگزار میشه. یه کسی میره پیش مسئول کتابخونه کانون شهرتون:
+ آقای دانش آموز، سوالای 94 به زرد عمومی اضافه شده؟
- نه ولی یه دفترچه ی ضمیمه چاپ کردن فرستادن. وایسا برم برات بیارم!
مصاحبه با رتبه برترای جدید شروع میشه. دیگه شاید برای کسی مهم نباشه که شایان پور میربابایی رتبه یک کنکور 93 بوده. و حتی شاید یادشون نیاد که دو سال پیش همچین موقعی رتبه یک کنکور پویا براهیم باستان بود. ولی یه رتبه یک و چندین رتبه ی تک رقمی جدید داریم که اسم هاشون همه جا معروف میشه. کنکوری های 95 دنبال اینن که ببینن اون رتبه یک تابستون عمومی خونده یا نه , کاظم قلمچی مقاله میده. سخنرانی میکنه: فکر نکنید امسال که کنکور یه ماه افتاده عقب باید کار عجیبی بکنید. با برنامه ها همراه باشید و . . .
میخواستم اولین پستم بعد از کنکور یه فرم دیگه ای باشه. ولی خب این فرمی شد! :D
دیگه جداً یادم رفته بود زندگی بدون درس چجوریه. همین دو روزم یه موقعایی وسط تفریحام احساس عذاب وجدان میکنم که درسام مونده. بعد یادم میاد که عه من که درس ندارم :))
فکر این که الان دیگه راحتم و بازم میتونم هرقدر میخوام برم نت و XBox بازی کنم و کتاب بخونم و اینا خیلی حس خوبی داره.
محض خالی نبودن عریضه اینم بگم که خدا از مادر طراحای فیزیک امسال نگذره. انتقامی گرفتن که آقا محمدخان از مردم کرمان نگرفت :|
ایشالله از این به بعد بیشتر با مطالب ارزنده م در خدمتتون خواهم بود! :D
این مطلب با برچسبهای, آزمون سراسری 1394, کنکور, کنکور 1394 در تاریخ يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۱ ب.ظ، توسط سُر. واو. شین منتشر شده است.
-
♛ ♛ آرین ♛ ♛
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۵ وب سایتمن یه روز قبل تو کنکور دادم (کنکور ریاصی) و وقتی اومدم خونه گفتم این بود کنکوری که سه ساله داره با تو بازی میکنه؟ این بود این غول بی شاخ و دم؟ بعدش اصلا نه چیزی خوردم نه خوابیدم. بلکه افتادم رو لپ تابم تا شب (:
اما به قول شهریار « تو خوش تر نواختی این نوا را»
قلمت عالیه. تو را دنبال کردیم و همچنان میپسندیم.ای تو افلاطون و جالینوس ما ؛ همچنان بنویس...
-
آیدین
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۱واقعا اون پاراگراف آخر غم انگیز بود ولی تیترش مثن باید یه چیز دیگه میبود :-؟
در کل ولی انقدر هم خسته کننده نیست اینکه تو کاری رو تو یه دوره یک ساله مجبور باشی تکرار کنی . چه بسی دلت هم تنگ بشه برا اون کار اگه یبار این وسط تکرار نداشته باشه :-؟خونه ما راستی انتهای خیابان هفدهم :| -
-
بادبادک باز
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۴ وب سایتاولا سلام
دوما باید اعتراف کنم که قشنگ فکر می کنی و قشنگ می نویسی
سوما برات آرزوی موفقیت می کنم
چهارما این که دنبالت می کنم
پنجما نمی دونم با چه اسمی صدات بزنم؟ -
هادی ص.
۲۵ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۰۱ وب سایت۱. عه :-آپ :-"
۲. دور باطلی به نام کنکور...
۳. از پیشنهادات شما برای گذراندن وقت استقبال میشود. :-" یعنی برنامههای قبلیم که همهش به هم خورد، وقتتلفکردنای قبل کنکور هم جذابیتشون را از دست دادند برام دیگه... :/ -
منا مهدیزاده
۲۶ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۷ وب سایتبه...! تبریک میگم خلاص شدی و این حرفا... !
عاقا من یادمه بعد کنکور اومده بودم خونه بعد هی اینطوری بودم که خب من الان باید چیکار کنم ؟! :)))
هی دور خودم می چرخیدم و اینا...
هی استرس میگرفتم که خب بسه تفریح دیگه... بریم درس بخونیم... :)))
کلن خیلی فازه عجیبی بود :))) قشنگ گیج میزدم :)))
ولی تابستونه بعد کنکور خوش گذشت کللی... :دی
حالا فردام این امتحان لعنتیمو بدم من بعدش دیگه یه مشت پروژه مروژه میمونه اصله کاریا تموم میشن خلاص میشم :)) تابستونه منم شروع میشه ایشالا :)))
منتظره پستای پر محتوات هستیم ! :)) -
Miss Avilet
۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۱ وب سایتاونجاش که میگی "مغازه دارا میرن سر کارشون و مگه قرار نبود همه شون درگیر کنکور باشن؟ قرار نبود امروز یه روز خیلی عجیب باشه و همه چیز فرق کنه؟ " خیلی تأثیرگذار بود. واقعاً ملموس و قابل درک بود برام.
حتی منم صبح جمعه از ذهنم گذشت که چرا عادیه همه چی؟ چرا مامانم داره آشپزی می کنه مثل هر روز؟ مگه امروز روز کنکور نیست؟
:))
+ خیلی طول کشید ولی خیلی ناگهانی متوجه شدم، دانش آموز فامیل مسئولِ کتابخونه ـست؟ :))
-
-
(: vuvik
۲۸ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۰۷ وب سایتااا الآن دیدم تو نظر قبلیم که الآن فرستادم نه، قبلیش، اون لبخند تهش شده گریه!! گفتم در جریان باشی!
-
پرهام مانی
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۰۴:۲۵ وب سایتوب جالبی داری
خوشحال میشم منو با اسم وبم لینک کنین بعدش خبر بدین با چه اسمی لینکتون کنم -
-
تنها همدم ماه
۲۹ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۵ وب سایت:))
اره دبیرستانیم+واااااای هر سال فیزیک اسون ترین درس اختصاصی بود امسال سخت کردنش ؟:| -
pou 617
۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۳ وب سایتببین این چیزایی که از بعد ترم یک نوشتی خوب بوده اند ها!
ولی دیگه کم کم داره یادم میره که یه زمانی چقد باحال بود اینجا.
الان دیگه اونقد باحال نیست.
باحال هستا ولی نه اونقد! -
فاطمه
۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۷:۳۲ وب سایتاین پست خیلی خوب بود . خیلی !
کسی که کنکور داده بسیار درکش می کنه ! :)) -
تنها همدم ماه
۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۹:۴۷ وب سایتدوم دبیرستانم میرم سوم :)
خیـــــلی اعصاب خوردکنه از خیلی هم بیشتر :| -
pou 617
۳۱ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۸ وب سایتپَسَر جان پستای قدیمیت خعلی باحال بود دیگه،
اصن سبک خودت بود، اینا الان دیگه سبک خودت نیست.
اون پسته که تیترش راجب آلبوم رضا یزدانی بود، ولی توش راجب خاستگار آخوند(آخاند) مادرت بود یادت نیست؟
اون مثلن تهش بود و قبل اون پست هات ته تَرِش بود ولی بعد سرش شد! -
تنها همدم ماه
۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۷:۲۲ وب سایتلازم شد تفکراتم رو عمیق تر کنم
ولی از اونجا که هنوز به اون عرفان نرسیدم که از رو تعصب و اینا تصمیم نگیرم فعلن ترجیح میدم یه مدتی در خودم خفه شم:)) -
اقای روانی
۰۴ تیر ۹۴ ، ۰۱:۴۰ وب سایتبعد کنکور ادم یه حس گندی داره که هی فکر می کنه باید درس بخونه و یکاری رو نکرده حتی ..من اینجوری بودم
-
آدم ارغوانی
۰۵ تیر ۹۴ ، ۰۰:۰۸ وب سایتینی بنده نیز دقیقا همین فکرا رو میکردم تا اینکه امسال رفتم و کنکور آزمایشی دادم :|
-
-
-
-
سراب
۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۷ وب سایتالبته حقیرم مطالبی در باب کنکور گذاشته که دعوت میکنم بخونید. آفرین در این باب همدردیم.
-
سروش ملی
۰۶ تیر ۹۴ ، ۰۰:۵۰ وب سایتفکر کنم زودتر از معمول به این نقطه رسیدی! و البته حالا حالاها باید تکرارهای مختلف روتجربه کنی. تکراری دانشگاه، تکراری سربازی! تکراری زندگی و شاید تکراری زندگی...
با این توان نویسندگیت مطمئنی میخوای پزشک بشی؟ -
-
-
فاطمه
۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۲:۰۱ وب سایتشمام پس کنکوری بودین .. ایشا... ک ب خواستتون برسین :)
من ک کنکور خوبی ندادم پزشکی میخواسم ولی خ فاصله دارم الان باهاش!نمیدونم چـه اتفاقی میخواد بیفته.. -
-
یوکتو :)
۰۱ تیر ۹۵ ، ۲۲:۵۳ وب سایتمن الآن در دوره 3 روز یکبار قرار دارم ولی انقلابی در روش قلم چی به پا کردم و یه بلایی سر روش نازنینش آوردم که اگه بفهمه سکته میکنه.
روز کنکور آرامش داشتی؟
آرامش روز کنکورم آرزوست -
یوکتو :)
۰۱ تیر ۹۵ ، ۲۳:۵۵ وب سایتبیخیال آقای کلم چی ازم شکایت میکنه.
حداقل تجربیا آمادگی مواجه شدن با سوالا رو دارن.
یه لحظه دلم برای خودم سوخت.الهی بمیریم برای خودمان.