فیلترچی عزیز، این پست سیاسی نیست. نزنی بر باد بدی وبلاگو!
من به فصل بهار هیچ علاقهای ندارم و در مقابل به طور واضحی بهار هم هیچ ارادتی نسبت به من نداره. خصوصاً خردادماه. طبق تجربه شدیداً اعتقاد دارم خرداد هرطور که شده ضربهشو بهم میزنه. هر طور که شده؛ حتی شده تو آخرین لحظات و سی و یکمین روزش! این ضربه هم به هر شکلی میتونه باشه. بستگی به حال و هواش داره. ممکنه به شکل یه حماقت کودکانه باشه که سالها از زندگی عقبم بندازه، یا یه کتکور که نتیجهش جز شرم چیزی برام نداشته باشه، یا یه ضربهی بیرحمانه به آسیبپذیرترین بخش شخصیتم، یا چندین و چند چیز دیگه که حافظهم یاری نمیده ولی وجود داشتن.
دیدی تو زندگی یه موقعایی هست که هیچی برات مهم نیست، فقط میخوای از شرایطی که هستی دربیای و خودتو برسونی به چیزی که بهت آرامش میده. مثلاً وقتی یه امتحان رو حسابی خراب میکنی و کلافه میشی دیگه خراب شدنه برات مهم نیست، فقط میخوای بری رو تختت دراز بکشی و آهنگ گوش کنی. من تمام طول بهار و بازم خصوصاً خردادش برام همین وضعیت رو داره. مهم نیست چی میشه. فقط دلم میخواد زودتر بگذره تا به پاییز برسه. پاییز هر اتفاقی هم همراهش داشته باشه بازم تنها فصلیه که بهم آرامش میده. حتی اگه تو یه شهر لعنتی گیر افتاده باشم که پاییز توش هیچ معنایی نداره!
البته میدونم اکثر ضربههایی که میخوریم بخاطر تصمیمات اشتباهیه که خودمون تو یه برههای گرفتیم. ولی قبول کردن این خیلی سخته. خصوصاً اگه بیش از حد به تصمیمگیریات اعتماد داشته باشی. اما خب باز بنظرم خرداد تو این قضیه بیتاثیر نیست. انقد هماهنگی اتفاقات بد با خرداد نمیتونه اتفاقی باشه. ولی خب گردون میگرده و خردادا میان و میرن و ما همچنان به خرداد پر از حادثه عادت داریم .. !
خبر خوب اینه که از فردا بازم طول روز شروع به کوتاه شدن میکنه و کمکم شبای طولانیتری خواهیمداشت!
تنها چیزی که الآن میخوام بهش فکر کنم تموم شدن این مدته تا برگردم به اتاقم. به آرامشش نیاز دارم عمیقاً ..
امیر بیگزند هم توضیح نمیخواد. فقط عالیه! بهترین زمانی که میتونست منتشر بشه هم برای من همین بود که شد.
از برنامهی چالش کتابخوانی عقبم حسابی. از بس درسا سنگینن و وقت نیست یه کتاب طبق شرط چالش بیشتر نخوندم و اوضاع انقد اسفباره که همونم فرصت نمیکنم پست بدم دربارهش! ولی مینویسم به زودی.
پادکست جدید هم به زودی خواهیم داشت. قابل توجه علاقمندان :D
i'm late anyways ..