به‌ هر‌ حال

چالش سبد کتاب گرم

يكشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۱۲ ق.ظ

ایران کشور جالبیه. نمیدونم شاید کشورای دیگه ای هم اینجوری باشن ولی چون از وضعشون بی اطلاعم فعلا همین ایران رو مثال میزنم. کافیه یه جای دنیا، یه نفر، یه ایده ای رو بده تا ایرانیا در انواع و اقسام عرصه های مختلف اونو گسترش بدن. ابتکار هم میهنان ما انقدر بالاست که مثلا یه ایده در مورد موبایل رو میتونن به ساخت خودکار هم سوق بدن که خب این نشون از برتری ژنتیکی قوم آریایی ...

بیخیال جفنگ شد دیگه :D

سر چالش سطل آب یخ چند نفر منو دعوت کردن که برای اولین بار اینجا از همه شون به خاطر اینکه قبول نکردم عذر میخوام. دلیل قبول نکردن اون چالش اول از همه وقت نداشتن خودم بود و بعد از اون لوث شدن قضیه. ینی عنشو در آوردن دیگه هرکی از راه میرسید بدون اینکه اصلا بدونه قضیه چیه یه سطل آب میریخت رو خودش !

ولی خب گویا این مدت یه چالش قشنگی راه افتاده که شخصاً خیلی باهاش حال کردم. چالش کتاب خوانی یه چالشیه که به نظرم کمتر امکان لوث شدنش وجود داره, چون بهرحال هر کتابی ارزشش رو داره که یه نگاهی بهش انداخته بشه. و اینکه به نظرم جنبش مفیدی هست و میتونه یه نقشی تو افزایش کتابخوانی تو ایران داشته باشه. هفته پیش رفته بودم شهر کتابِ اینجا, یارو میگفت کتابفروشی ای که سه میلیارد و پونصد میلیون تومن کتاب توش هست لااقل روزی ده میلیون باید فروش داشته باشه ولی نداره. حالا وضع کتابای درسی خوبه ولی مثلا میگف از بخش رمان ها و اینا شاید هفته ای یه تعداد انگشت شماری کتاب فروش بره که خب واقعا آمار افتضاحیه !

خب بگذریم. اول از همه مرسی از این عزیز گرانقدر ! به خاطر دعوتش. البته من یکم دیر اقدام کردم ولی خب مهم اقدامه! بعد اینکه من بیشتر ترجیح میدم رمان تخیلی معرفی کنم چون اکثر اوقات بچگیام رو به خوندن اونا گذروندم. ولی خب بار فرهنگی ندارن و فقط جنبه گذران وقت دارن. از بین کتابای رمان دیگه هم واقعاً انتخاب بینشون سخته چون هر کدوم تو یه زمینه ای شاهکار هستن !

اول خواستم یه رمان از مصطفی مستور پیشنهاد بدم ولی خب با توجه به اینکه من علاقه وافری به آلبرکامو دارم الآن ترجیح میدم یکی از کتاب های اونو معرفی کنم. کتاب طاعون کتابیه که واقعاً هر کسی میتونه ازش لذت ببره. چون هم برای خوندن سطحی داستان کاملی داره و هم برای وارد شدن به عمق داستان معنای سیاسی کاملی رو میرسونه ! , البته متن ترجمه های فارسی ای که ازش موجوده یکمی روون نیست, البته خیلی خوب هستن ولی ممکنه برای فهمیدن یه قسمت لازم باشه تمرکز کنین یکم :D

بدتر از همه این است که آن ها فراموش شده باشند و این را خودشان می دانند. کسانی که آن ها را می شناختند فراموششان کرده اند، زیرا به چیز دیگری فکر می کنند و این برای هر کسی مفهوم است. و کسانی هم که آن ها را دوست دارند فراموششان کرده اند زیرا باید وقت شان را صرف اقدامات و راه یابی برای بیرون آوردن آنان بکنند. و به قدری غرق این اقدامات هستند که در نتیجه به خود آن کسی که باید بیرون بیاورند فکر نمی کنند. این هم طبیعی است. و در پایان همه ی این چیزها انسان می بیند که در بدترین بدبختی ها نیز هیچکسی واقعاً نمی تواند به فکر کس دیگر باشد. زیرا واقعاً در فکر کسی بودن عبارت از این است که دقیقه به دقیقه در اندیشه ی او باشیم و هیچ چیزی نتواند ما را از این اندیشه منصرف سازد، نه توجه به خانه و زندگی، نه مگسی که می پرد، نه غذاها و نه خارش. اما همیشه مگس ها و خارش ها وجود دارد. این است که زیستن دشوار است و این اشخاص این را خوب می دانند. 

ریو که به غریو شادی مردم در شهر گوش میداد, یادش آمد که این شادمانی همواره مورد تهدید قرار دارد. چون میدانست این جمعیت غرق در شادی از چه چیزهایی بی خبرند, این را هم در کتاب ها میتوان خواند که باسیل طاعون نه میمیرد و نه برای همیشه از صفحه ی روزگار مجو میشود. باسیل طاعون میتواند سال ها لای درز مبل ها, میان ملحفه ها و به خواب رود و صبورانه در اتاق ها, زیرزمین ها, چمدان ها, دستمال ها و ورق پاره ها به انتظار بنشیند و شاید روزی بیاید که برای شوربختی یا عبرت مردم بیدار شود و به جان موش ها بیفتد و آنها را برای مردن به شهر غرق در خوشبختی بفرستد.

چون من یه مقدار دیر اقدام کردم اکثر وبلاگای دوستان قبلا دعوت شدن و دیگه نمیتونم دعوتشون کنم ولی خب من هم شقایق , کمند و سینای عزیز رو دعوت میکنم به این چالش. البته طبق معمول اجباری نیست و اگه دلشون اومد میتونن دست رد به سینه م بزنن! :D

یه عذرخواهی هم از دوستانی که این مدت خصوصی و عمومی پیام دادن که چرا آپ نمیکنم و اینا میکنم از همینجا. من سرم به خاطر کنکور شلوغه و خیلی کم وقت میکنم وب رو آپ کنم. البته همین مدتم سعی کردم تا جای ممکن آپ بکنم ولی خب دیگه عمیقاً شرمنده شدم !

همین دیگه. این کتابه رو هم بخونین. البته کاشکی میشد تعداد بیشتری معرفی کنم که حق مطلب بهتر ادا بشه ولی همینم شما بخونین کفایت میکنه! موفق باشین.

۰ ۰
سُر. واو. شین
۹۳/۶/۳۰
۷ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم