به‌ هر‌ حال

چالش کتابخوانی 1395 / گام دوم

شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۵ ب.ظ

Book1395 - 2

مقدمه چینی که نمیخواد. فاضل نظری وقتی کتاب بده و تو هم تو چالش کتابخوانی‌ای شرکت کرده باشی که یکی از موضوعاتش خوندن کتاب شعر باشه پر واضح است  که انتخابت واسه چالش چیه!

یحتمل میدونین ولی باز میگم که فاضل نظری شاعر خیلی خوبیه که شعر کلاسیک میگه و هرچند با حضورش تو ائتلاف اصولگرایان انتخابات قبلی شورای شهر تهران اصلاً حال نکردم ولی بهرحال از معدود افرادیه که درحال حاضر واقعاً شعر میگه نه مشتقات ک دار شعر رو! تا الآن پنج تا کتاب نوشته: گریه‌های امپراتور، اقلیت، آن‌ها، ضد و کتاب. که سه تای اول تحت عنوان سه‌گانه‌ تو یه کاور منتشر میشدن و بعد از نمایشگاه امسال که "کتاب" هم منتشر شد، ضد و کتاب هم رفتن تو کاور و تبدیل شد به پنج دفتر فاضل نظری. 

برای خرید مجموعه اشعارش از سایت انتشارات سوره‌ی مهر میتونین از این صفحه اقدام کنین. البته قیمت فروش برای پنج تا کتاب 80-90 صفحه‌ای خیلی زیاده ولی خب وضع اسفبار انتشارات تو ایران همینجوریه و ما هم دستمون به سنگه! چاره‌ای نیست. در عوض این اطمینان رو بهتون میدم که خصوصاً بخاطر طراحی زیبای کتابا هیچوقت نسخه‌ی PDF نمیتونه حس و حال اصلی خوندنشون رو منتقل کنه!

هرچه آیینه به توصیف تو جان کند، نشد

آه! تصویر تو هرگز به تو مانند نشد

گفتم از قصه‌ی زلفت گرهی باز کنم

به پریشانی گیسوی تو سوگند نشد

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند

تا فراموش شود یاد تو هرچند نشد

من دهان باز نکردم که نرنجی از من

مثل زخمی که لبش باز به لبخند نشد

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند

بلکه چون برده مرا هم بفروشند نشد

بر زمین افتاد شمشیرت ولی چون جنگ بود

بر تو میشد زخم‌ها زد، بر من اما ننگ بود

با خودم گفتم بگیرم دست یا جان تو را؟

اختلاف حرف دل با عقل صد فرسنگ بود

گرچه دستت را گرفتم باز هم قانع نشد

تا نبخشیدم تو را، دل همچنان دلتنگ بود

چون در آغوشت گرفتم خنجرت معلوم کرد

بر زمین افتادن شمشیر، خود نیرنگ بود

من پشیمان نیستم، اما نمیدانم هنوز

دل چرا در بازی نیرنگ‌ها یکرنگ بود

در دلم آیینه‌ای دارم که میگوید به آه

در جهان سنگدل‌ها کاش میشد سنگ بود

تعریف تو از عقل همان بود که باید

عقلی که نمیخواست سر عقل بیاید

یک عمر کشیدی نفس اما نکشیدی

آهی که از آیینه غباری بزداید

از گریه‌ی بر خویشتن و خنده‌ی دشمن

جانکاه‌تر، آهی‌ست که از دوست برآید

کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم

در فکری چراغی‌ست که از من برباید

با آن که مرا از دل خود راند، بگویید

ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید

  سال‌ها منتظر بودم که بتونم تو یه جمله از عبارت "پر واضح است" استفاده کنم. با تشکر از پدر و مادرم که مشوق من در این راه بودند :))

  یه عذرخواهی دیگه هم از عزیزانی میکنم که پیام دادن گفتن اسم کتاب قبلیه چی بود و اینا. شرمنده بهرحال، معذورم :D 

  قطعاً متوجه شدین و لازم نیست من بگم که دو بیت از شعر اولیه رو محسن چاوشی خونده!

  یه کتاب شعر دیگه هم که امسال خوندم خاطرات متروک از سیامک عباسی بود. کلاً من با شعر نو و اینا خیلی رابطه‌ی خوبی ندارم ولی بدک نبود. ارزش خوندن داره اگه خواستین.

  پست‌های من درباره‌ی این چالش رو میتونین از صفحه‌ی برچسب Book1395 # یا لینک کوتاه شده‌ی Bit.ly/Book1395 بخونین.

Ketab-FazelNazari

۱ ۰
سُر. واو. شین
۹۵/۴/۱۹
۹ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

حضور حداکثری و غیره!

پنجشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۵۳ ب.ظ

MetroPanel

  متروی تهران برای من همیشه یه خوبی دیگه بجز حمل و نقل داشته. اونم این بوده که بهم نشون داده که اوج هنر و خلاقت طراح‌های ایرانی کپی پیست نمونه طرح‌های خارجی نیست و میتونن از خودشون هم ایده‌های خیلی خوبی داشته باشن و اجرا کنن. منظورم طرح‌های فرهنگی هست که برای ترویج حجاب و خرید نکردن از دستفروش‌ها و استفاده از مترو و ... روی دیوارها نصب شده. [البته این نقد رو بهش دارم که میتونن بجای اینکه هفتاد درصد طراح‌ها رو به حجاب اختصاص بدن یکم کمترش کنن و بیشتر به مشکلات واقعی جامعه بپردازن. ولی خب!] اما جدای از اونا چند وقت قبل یه تابلو تو واگن‌ها نظرم رو جلب کرد که به نظرم عمداً (یا حالا شاید سهواً!) یه نمونه از تبعیض جنسیتی بود. نکته ظریفی که توی این تصویر هست اینه که اگه هر مورد نوشته رو به یه عکس وصل کنیم یکی از گزینه‌ها جور در نمیاد. سالمندان ← یه آدم با عصای پیری، معلولان ← یه نفر با عصای طبی، افراد ناتوان ← یه زن/مرد بچه‌دار!. مشکل اینجاست که اولاً افراد ناتوان درواقع همون معلولان هستن که قبلاً بهشون اشاره شده. دوماً یه زن باردار یا زن یا مردی که بچه بغلش هست ناتوان محسوب نمیشه‎‎؛ چه بسا از من و شما تواناتر هم باشه!. و سوماً‌ اینکه اصلاً معلوم نیست که یه عده تصمیم گیرنده از اشاره به حضور زنان باردار توی جامعه کراهت دارن و یجورایی حال نمیکنن مستقیم ازشون نام ببرن! اصلاً معلوم نیست!. منتها معلومه که من و شما تا اطلاع ثانوی باید به خانم‌های بچه‌دار بگیم ناتوان. یادتون باشه. [منظور نهاییم اینه که خیلی بهتر و مناسب تر بود اگه بجای این قسمت ناجور، خیلی مستقیم تصویر یه خانم باردار گذاشته میشد.]

Election94

  انتخابات همیشه حواشی جالبی داره. حالا نه فقط انتخابات سیاسی. هرجا قرار باشه یه عده بیان به یه عده‌ی دیگه رای بدن یه حرکاتی برای جلب توجه صورت میگیره که خیلی جالبه. حالا چه رأی‌گیری استیج (که خوشبختانه دنبالش نمیکنم) باشه و اره و اوره و شمسی کوره بخوان با لخت شدن رأی جمع کنن، چه انتخابات شورای مدارس باشه که افراد با پخش کردن شکلات رأی جمع کنن (خودم با همین حربه سال سوم راهنمایی رکورد تعداد آرا تو تاریخ مدرسه‌مون رو شکوندم!) و چه در سطوح بالاتر و انتخابات مجلس. تو بحث انتخابات مجلس یه عده از نامزدها از راه طبیعی وارد میشن و با گفتن دیدگاه‌ها و برنامه‌هاشون افراد هم عقیده رو جمع میکنن که خب باهاشون مشکلی نداریم. البته همین عده هم عملی شدن یا نشدن وعده‌هاشون اصولاً به کسی ربط نداره و مردم فقط در همین حد حق دخالت دارن که بهشون رأی بدن، بیشتر جایز نیست! ولی یه عده هم هستن که اصولاً دیدگاه سیاسی ندارن و هر رو از بر تشحیص نمیدن! یا اگر هم هر رو از بر تشخیص میدن خودشون رو میزنن به تشخیص ندادن. مثلا کسی که بجای تشریح عقاید و برنامه‌هاش فقط به ذکر شعار "نه شرقی نه غربی، فقط آقای برقی" بسنده میکنه تو این دسته جا میگیره. همینجور جناب کاندید دل‌ها که تصویرش رو مشاهده میکنید! 

Khodahafezie Talkh

  فاضل نظری، علیرضا آذر؛ دوتا شاعر معاصری هستن که شدیداً به شعرهاشون علاقه دارم. خصوصاً فاضل نظری که اشعارش رو بارها خوندم و خواهم خوند. خبر خوب اینه که محسن چاوشی تصمیم داره به عنوان خاتمه‌ی همکاریش با گروه سریال شهرزاد یکی از اشعار فاضل نظری رو بخونه و با توجه به اسم آهنگ مشخصه که شعری که قراره خونده بشه یکی از دلنشین‌ترین اشعار ایشون (از نظر من) هست و خب چی از این بهتر؟‌ :D 

۲ ۰
سُر. واو. شین
۹۴/۱۲/۶
۱۹ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم