به‌ هر‌ حال

چالش کتابخوانی 1395 / گام سوم

جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۱ ب.ظ

Book1395 - 3

معمولاً عادت ندارم خیلی سراغ نویسنده‌های ایرانی برم ولی این توضیح که یه کتاب پرفروش هست که نویسنده‌ش ایرانیه اما از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه شده ترغیبم کرد که کتاب "عطر سنبل، عطر کاج" از فیروزه جزایری دوما رو به عنوان سومین موضوعم توی چالش کتابخوانی انتخاب کنم. کتاب خیلی جالبی بود و لحن طنز خیلی دلنشینی داشت. درواقع نویسنده توی کتاب چند تا داستان از زندگی خودش و خانواده‌ش نقل میکنه؛ محوریت اون‌ها اتفاقات جالب و بامزه‌ای هستش که برای یه خانواده‌ی ایرانی که به تازگی از آبادان به آمریکا مهاجرت کردن رخ میده! 

جالب ترین بخشای کتاب برای من اونجاهاییش بود که از تاثیرات انقلاب 57 و حوادث بعد از اون، مثل گرونگان‌گیری سفارت آمریکا، روی زندگی اونا به عنوان مهاجر توی آمریکا صحبت میکنه.

خلاصه که خوندنش رو توصیه میکنم به شدت. البته این کتاب به انگلیسی به اسم "بامزه در فارسی" منتشر شده که توی ایران انتشارات هرمس اون رو به همون اسم [خرید از دیجی‌کالا]، و انتشارات قصه به پیشنهاد خود نویسنده اون رو به اسم "عطر سنبل، عطر کاج" منتشر کرده [خرید از شهر کتاب آنلاین]. من دومی رو خوندم و اطلاعی از بهتر یا بدتر بودن ترجمه‌ی اولی ندارم.

در زمان اقامت ما در نیوپورت بیچ انقلاب ایران رخ داد و بعد تعدادی از آمریکایی‌ها را توی سفارت آمریکا در تهران به گروگان گرفتند. یک شبه ایرانیان مقیم آمریکا، در بهترین حالتی که بشود گفت، خیلی غیر محبوب شدند. خیلی از آمریکایی‌ها دیگر فکر میکردند هر ایرانی، اگرچه ظاهرش آرام نشان بدهد، هر لحظه ممکن است خشمگین شود و افرادی را به اسارت بگیرد. مردم همیشه از ما میپرسیدند عقیده‌مان درباره‌ی گروگان‌گیری چیست، و ما همیشه میگفتیم «وحشتاک است.» این پاسخ غالباً با تعجب روبرو میشد. اینقدر از ما درباره‌ی گروگان‌ها سوال میکردند که کم‌کم داشتم به مردم گوشزد میکردم آن‌ها توی پارکینگ ما نیستند! مادر مشکل را این‌طور حل کرده بود که میگفت اهل روسیه یا ترکیه است. بعضی وقت‌ها من فقط میگفتم: «دقت کرده‌اید این چند ساله تمام قاتلان زنجیره‌ای آمریکایی بوده اند؟ ولی من این را بر ضد شما استفاده نمیکنم.»

سال‌هایی که در برکلی بودم با فرانسوا آشنا شدم. مردی فرانسوی که بعدها شوهر من شد. در زمان دوستی با او متوجه شدم زندگی من چقدر ناعادلانه گذشته. فرانسوی بودن در آمریکا مثل این است که اجازه‌ی ورود به همه جا را روی پیشانی‌ات چسبانده باشند. فرانسوا کافی بود اسم آشکارا فرانسوی‌اش را بگوید تا مردم او را جالب توجه بدانند. فرض این بود که او روشنفکری است حساس و کتاب‌خوانده، و هنگامی که مشغول زمزمه‌ی اشعار بودلر نیست، وقتش را با نقاشی‌های امپرسیونیستی میگذراند.

به نظر می‌آید هر آمریکایی خاطره‌ی خوشی از فرانسه داشته باشد. «عجب کافه‌ی محشری بود. مزه‌ی آن تارت تانن هنوز زیر زبانم است!» تا جایی که میدانم، فرانسوا آن تارت تانن را درست نکرده بود. اما مردم خوشحال میشدند اعتبارش را به او بدهند. من همیشه میگویم: «میدانید که فرانسه یک گذشته‌ی استعماری زشت دارد.» ولی این برای کسی مهم نیست. مردم شوهرم را میبینند و یاد خوشی‌هاشان می‌افتند. من را میبینند و یاد گروگان‌ها می‌افتند!

از صاحب هتل پرسیدم قبل از اینکه به اسپانیش ولز بیاید چه‌کار میکرده؟ گفت: «خب، در جایی کار میکردم که شما هیچوقت اسمش را نشنیده‌اید.»

این همان چیزی‌ست که هروقت کسی از من میپرسد کجا به دنیا آمده‌ام میگویم.

پرسیدم:‌ «کجا؟»

گفت: «آبادان، ایران.»

جلوی خودم را گرفتن تا یک اجرای آوازی از «عجب دنیای کوچکی» انجام ندهم. معلوم شد نه تنها این مرد در آبادان زندگی میکرده، بلکه با پدر در یک اداره کار میکرده، شرکت نفت. او محله‌ی قدیمی ما، باشگاه محلی، و فروشگاه الفی -جایی که لوازم چای‌خوری‌ام را میخریدم- را میشناخت.

  بالاخره بعد چند روز وقت کردم بنویسم اینو! یه جورایی به این نتیجه رسیدم که برای من فرقی نداره که درس زیاد باشه یا کار سرم ریخته باشه یا کلا تابستون باشه بیکار باشم. در هر صورت وقت ندارم! :))

  الآن که دارم اینو مینویسم [احتمالاً شب بفرستمش] ساعت تقریباً داره هشت صبح هشتم مرداد میشه! سالروز تولد محسن چاوشی که با موزیکاش جانی تازه در روح آدمی میدمد! اگرم با آهنگاش حال نمیکنین برین خودتونو به دکتر نشون بدین :D . بهرحال امیدوارم خداوند بهش عمر با عزت بده و هر سال بیشتر و بهتر بخونه. 

  امروز تولد شهرام شکوهی رو هم داریم که چون هنوز با مدارا خیلی حال میکنم دوتا آلبوم بعدشو بهش میبخشم و تولد اونم تبریک!‌ یه مصاحبه‌ای هم اخیراً با موسیقی ما کرده که نوید یه بازگشت شکوهمندانه و مدارا مانند رو میده. به امیدش! :D 

  پست‌های من درباره‌ی این چالش رو میتونین از صفحه‌ی برچسب Book1395 # یا لینک کوتاه شده‌ی Bit.ly/Book1395 بخونین.

۴ ۰
۹ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری‌: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

این مطلب با برچسب‌های, Book Challenge 1395, Book1395, بازی وبلاگی, بامزه در فارسی, عطر سنبل عطر کاج, فیروزه جزایری دوما, چالش وبلاگی, چالش کتابخوانی, چالش کتابخوانی 1395, کتابخوانی در تاریخ جمعه, ۸ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۱ ب.ظ، توسط سُر. واو. شین منتشر شده است.
  • هانیه شالباف

    ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۱۵ وب سایت

    مرسی بخاطر معرفی :)
    حتما میخرمش! خوشم اومد ازش...

    پس پیشنهاد شما اینه از شهر کتاب بخرم  ؟

  • سُر. واو. شین

    ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۰

    خواهش میکنم.


    آره من اونی که انتشارات قصه چاپ کرده رو خوندم راضی بودم خوب بود متنش.

  • مترسک ‌‌

    ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۳ وب سایت

    چه کتاب جذابی، مخصوصاً اون قسمتی که زحمت کشیدی و نوشتی؛ میرم بخرمش ^_^

  • سُر. واو. شین

    ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۱

    آره حتماً بخون :D 

  • یوکتو :)

    ۰۸ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۵۲ وب سایت

    خیلی کتاب خفنیه!

  • سُر. واو. شین

    ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۱۱

    اوهوم

  • م

    ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۲

    من اینو چن ماه پیش خوندم خیلی بامزه بود اتفاقا یه پست  ازش هم تو وبلاگم گذاشتم 

    شخصیت کاظم حرف نداشت مخصوصا اخلاق غنیمت جمه کردنشون توی رستوران یا هواپیما :) 

  • سُر. واو. شین

    ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۰۸

    آره بامزه بود :))


    آدرس وبلاگتو بذاری بیایم استفاده کنیم خوب میشه :D 

  • م

    ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۸

    آهان اینو یادم رفت بگم محسن چاوشی عالیه خدایی کلاس کاریش با بقیه خیلی فاصله داره چه از نظر ترانه چه ملودی و این صوبتا 

    انتخاب شعراش از مولانا حرف نداره چقد ناراحت شدم سراج مسخرش کرد خدایی ملت ما چن بیت از مولانا رو از بر هستن؟ حالا به لطف آهنگای چاوشی چن بیتی هم حفظ میشن اون وقت این بابا گیر داده به یه آهنگ عامه پسند چاوشی که جالبه عامه پسندش هم باکلاس تر از بقیه ست!  
    عادت داریم تا زنده هستن بکوبیم چن سال بعد که سرشونو گذاشتن زمین خودمونو جر بدیم

  • سُر. واو. شین

    ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۰

    البته آقای سراج هم انسان بزرگیه و کسی نیست که قصد تخریب داشته باشه با اون کارش. کلا خواست یه مثالی زده باشه از چیزی که مد نظرشه. و خب یه خواننده‌ی سنتی کاملاً حق داره موسیقی پاپ رو سطح پایین بدونه. مردم زیادی جدی گرفتن حرفشو متاسفانه فقط یه بد اخلاقی موند از طرفدارای چاوشی :D 

  • تو کا

    ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۲۷ وب سایت

    این کتابو خیلی وقته در نظر دارم بخونم ولی خوب سمت نشده تا حالا :دی

  • سُر. واو. شین

    ۰۹ مرداد ۹۵ ، ۰۳:۴۹

    همت کن قسمت میشه :D 

  • maryam !

    ۱۰ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۹ وب سایت

    پا نوشت اولت عالی بود ‏!‏ :‏)))‏‏)‏ منم همین نظرو راجبت دارم و به نظرم خیلی هم جذابی اینطوری ‏!!‏ دست به فرصت نداشته ت نزن و بذار همیشه وقت نداشته باشی ‏!‏ :دی

  • سُر. واو. شین

    ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۰۲:۲۳

    چشم :)))

  • sina S.M

    ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۴ وب سایت

    جای اون علامت سوال کتاب جدید دولت آبادی رو بذار .. زوال کلنل .. به سختی فارسیش گیر میاد .. که البته مورد تایید آقای نویسنده نیس .. چون برگردان آلمانیشه .. مترجم های زیادی فقط به خاطر ترجمه این کتاب به زبان های اروپایی و ... جایزه گرفتن . اونوقت اصل کتاب تو گنجه ی دولت آبادی داره خاک میخوره ... دولت آبادی اونقدر پارتی داره که بتونه با یه اخم این کتابو چاپ کنه .. ولی قضیه اینه که با ۹۰ سال سن حاضر نیس از خودش مایه بذاره

  • سُر. واو. شین

    ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۰۹

    به نظر من یه نویسنده حق داره بخواد کتابش رو جایی چاپ بکنه یا نکنه. نمیشه بهش ایراد گرفت. خصوصاً با بداخلاقیایی که دولت علیه آقای دولت آبادی کرد من بهش حق میدم و شخصاً ترجیح میدم اصل کتاب چاپ بشه بعد بخونمش. و تا جایی هم که میدونم خودش میخواسته این کتاب چاپ بشه ولی مشکل گذاشتن سر راهش. اول مجوزو دادن بعد لغو کردن. کار مسخره‌ای بود. 


    دولت آبادی یه اسطوره‌ی زنده‌س. قدرشو باید بیشتر از اینا دونست. 

  • Fatemeh

    ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۷

    اصولا هیچکدوم از اطرافیان من هیچ تفاهمی با من تو یه انتخاب کتاب ندارند هروقت باهاشون درمورد کتاب هایی که خوندم حرف میزنم احساس میکنم الانه که دیوار با منحنی. سرم مماس بشه. اما خب یک دوست فرهیخته یه روز یه کتابی انداخت تو.دامن ما که بیا بخونش اونم لبخند لهجه ندارد فیروزه دوماس. البته اون موقع نمیدونستم از انتشار اون کتاب تو ایران راضی نیست وگرنه نمیخوندم...( حالا شایدم میخوندم)  به هرحال بعد از دور شدن از اون دوستم دیگه نتونستم کتابی ازش بگیرم و این شد که من مسرانه یا مصرانه!  دنبال کتاب دیگه اش که همین کتاب باشه گشتم تا این که ماه پیش تو دکه ی کتاب فروشی بیمارستان پیداش کردم :| خب الان که بعد از یک ماه نیم تمومش کردم هنوزم میگم فیروزه دوماس معرکه ای. لبخند بدون لهجه بیشتر وقایع بعد از ازدواج و دانشگاه و شرح داده و کمی هم از طفولیت اما اینجا بخش عمده به طفولیت اختصاص داشت. همیشه فکر میکردم خوش قلم ترین تو اتوبیوگرافی_طنز نویس دوماسه اما بعد از خوندن کتابای نبویان این عنوان و مدال توهمی به ایشون تعلق گرفت. معرکه است فکر کن مهندس برق یه کتاب بنویسه. و این هنر و داشته باشه که با استفاده از تابع تو نوشته هاش ادمو بخندونه اگر با فیروزه دوما بشه لبخند زد با کتاب نبویان میشه قهقه رو سر به فلک داد. 

    من عاشق اون جاییشم که تو فصل نوئل جینگول نوشت برای اون با این طرز لباس پوشیدنش یه آدم که فقط یک کروموزم ایکس و یک کروموزوم وای داشته باشه کافیه. یا مثلا میگفت ازدواج تو کشور ما حاصل گره خوردن نگاه ها نیست بر اساس مصلحته :) یا مثلا دیدن بچه هاش و مادر پدرش مساوی بود با ده دوازده تا کره بادام زمینی :) 
    هنوزم هستا ولی میدونم دیگه نمیخونی ننوشتم :) 
    اخیش خالی شدم از حرف ( نه کاملا) . :) 

  • سُر. واو. شین

    ۱۹ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۲۸

    چند روز پیش شهرکتاب بودم از مجموعه کتابای نبویان گذشتم کلا نگاهشون نکردم :)) ولی مثل اینکه باید یه بررسی بیشتری بکنم ببینم چجوریاست. مرسی بخاطر معرفی :D 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">