به‌ هر‌ حال

یک دانه آهنگ جدید هم پیدا نمیشود توی این کامپیوتر

پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ق.ظ

سلام. در این پست میخواهم درباره ی سمنو با شما صحبت کنم. فقط برای اینکه فکر نکنید همه ی زندگی هایپ است. هایپ بخش مهمی از زندگی را تشکیل میدهد ولی بقیه ی زندگی را سمنو تشکیل میدهد. چرا که بسیار خوشمزه و خوب است و آدم هرقدر میخورد باز هم میخواهد بخورد. همان طور که اطلاع ندارید نام سمنو در طول تاریخ دچار تغییرات لفظی زیادی شده است. اکنون در حوالی استان فارس افرادی زندگی میکنند که هنوز در تلفظ سمنو کمی به گذشته تمایل دارند و به آن سمنی میگویند. نام سمنو درواقع از زمان هخامنشیان در تاریخ نوشته شده است و احتمال میرود که پیش از آن هم وجود داشته بوده باشه است. اصیل ترین تلفظ سمنو درواقع در زمان کوروش هخامنشی تلفظ میشده است که به آن میگفته اند سمانی. سمانی در آن زمان ها بسیار در فرهنگ ایرانیان نقش داشته است تا آنجا که با کمی تغییر در تلفظ به سماعی و سپس به سماع تغییر پیدا کرد و حتی فرقه ی سماعیان -که شیفتگان سمانی یا همان سمنو در آن به عضویت در می آمدند- رقصی مخصوص به خود ساختند به اسم رقص سماع که مولانا هم از اعضای این فرقه به شمار میرود. حتی در برخی از کتب تاریخی نامگذاری لیمو عمانی را هم به سمانی مرتبط کرده اند. به این صورت که روزی شمس قیس رازی از بیابان های اطراف بخارا گذر میکرده که به درختی برخورده که میوه ای عجیب داشته. او به دلیل تشابه رنگ آن میوه با سمانی و تشابه قیافه این هایش به لیمو آن را لیمو عمانی نامگذاری کرده و شرح کامل این اتفاق را در کتاب المعجم فی معاعیر اشعار العجم به رشته ی تحریر در آورده است. ولی من به شما میگویم که این داستان به هیچ عنوان صحت ندارد و شمس قیس رازی نیز دروغگویی بیش نیست. نامگذاری لیمو عمانی به سمانی ربط دارد ولی نه به این صورت. درواقع نام لیمو عمانی از نام منطقه ی عامان در اطراف تنگه هرمز برداشته شده است که درختِ آن در آن منطقه میروید. عامان -که به اشتباه عمان تلفظ میشود- نامی است برگرفته از لهجه محلی مردم آن منطقه. آن مردم که بیشتر شامل اعراب میشوند سمانی را به شکل عامانی تلفظ میکنند که در ایران شده است عمانی. حتی اگر دقت کنید نام دریای عمان در جنوب ایران هم تصدیقی بر این حرف من است.

البته بعضی از منابع که همیشه میخواهند ساز مخالف بزنند نام لیمو عمانی را برگرفته از "لیمو امانی" میدانند. در کتاب های تاریخی این کافران ذکر شده است که اسکندر هفتم که در قبرس بر تخت پادشاهی نشسته بود قلمرو و فرمانروایی عظیمی داشته که هیچ کشوری از تاخت و تاز او در امان نبوده است. ولی او برای پادشاهان کشورهای دوست که به آنها حمله نمیکرد به عنوان نشانه ی صلح یک نوع میوه شبیه لیمو ارسال میکرد که از آن پس آن لیمو ها به لیمو امانی مشهور شدند. یعنی لیمویی که هرکس آن را داشته باشد در امان است. ولی با حمله اعراب به ایران و کشور های حاشیه اش, و با توجه به علاقه ی وافر اعراب به استفاده از حرف ع در کلماتشان, با گذشت زمان "امانی" به "عمانی" تغییر پیدا کرد. البته این حاشیه پردازی تاریخی و دروغی بیش نیست و حتی با یک دقت بسیار کوچک میتوان پی برد که این روایت تنها تحریف در تاریخ است و بس!

حالا بگذریم از این حرف ها. من دو سال پیش خیلی از سمنو بدم می آمد. انقدر که حتی اگر میدیدم اش هم حالم به هم میخورد و شاید حتی میتوانستم بالا هم بیاورم. چون من هیچوقت نمیتوانم بالا بیاورم. فقط در بعضی مواقع میتوانم. یکی از آن مواقع هم تا چند سال پیش "دیدنِ سمنو" بود که الآن دیگر نیست. درواقع به این صورت بود که یک سال عید بسیار از سمنو بدم می آمد ولی سال بعد یک هو احساس کردم که چقدر سمنو چیز خوبی است. و بعد از آن کارم این شده بود که هر سال موقع عید بسته بسته و جعبه جعبه سمنو خریداری کنم و همه ی شان را بخورم. یعنی هیچ کار دیگری در زندگی ام نداشتم. بقیه ی طول سال هم بیکار یک گوشه مینشستم و منتظر میشدم که دوباره موقع سمنو بشود. ولی مشکلی که وجود داشت این بود که سمنو هم مانند همه ی چیزهای خوب یک روز تمام میشود. یعنی تمام میشدند تا آخر تعطیلات عید و من هم محزون و غم زده مجبور بودم منتظر سال بعد بمانم باز. چرا که درختِ سمنو فقط در اواخر زمستان و اوایل بهار میوه میدهد و در تابستان و پاییز بار نمیدهد. ولی امسال تصمیم گرفتم جیک جیک مستونم که هست فکر تابستونم هم باشد. برای همین چند بسته سمنو را در فریزر گذاشتم تا به صورت یخ زده بماند تا بتوانم در طول سال ذره ذره بخورمشان و زنده بمانم. چون بدون سمنو نمیتوان زنده ماند. این زندگی بدون سمنو زندگی نمیشود. ولی یادم رفته بود اصلا. یعنی الان چند ماه از عید میگذرد؟ پنج شش ماه میگذرد فکر کنم. همین حدودها. پنچ شش ماه است که یادم رفته است که ما در فریزرِ یخچالمان سمنو داریم. البته اینجا درست نبود بگویم فریزرِ یخچالمان چون فریزر و یخچال دو چیز جدا هستند. البته تکنولوژی کار را به جایی رسانده که فریزر و یخچال در کنار هم در دسترس بشریت قرار دارند ولی خب باز هم دو چیز جدا هستند. ولی گفتم دیگر. کار از کار گذشته. خلاصه امروز مادرم آمد یک چیزی هم توی دستانش بود. آن چیز یک کاسه کوچک بود و توی آن یک چیزهای قهوه ای ای بود. مادرم گفت بیا بستنی آوردم. و من هم گفتم عه مرسی. بعد خلاصه یک اتفاقاتی افتاد که اصلا حال ندارم تعریف کنم. فهمیدم سمنو است و خیلی خاطرات شیرینی از گذشته ها برایم زنده شد. گذشته های دور که چند بسته سمنو را با اشک و آه در فریزرِ یخچالمان گذاشتم و تا چند وقت با آنها خداحافظی کردم. درحالی که نمیدانستم این خداحافظی طولانی تر از آنی خواهد بود که انتظارش میرود. اینطوری ها است.

بس است دیگر زیادی شیرین شد این پست.

چند روز است خیلی بی حال شده ام. انقدر بیحال که حتی حال ندارم از روی صندلی ام بلند بشوم بروم دستشویی. فقط یک بار شب ها همه ی قوایم را جمع میکنم و میروم دستشویی و زود هم دوباره برمیگردم کـ×ونم را می اندازم روی صندلی. خیلی بی حال شده ام خلاصه. حتی با اینکه دوز مصرف هایپ و ردبول و نسکافه ام را دو و حتی چند برابر کرده ام باز هم بی حالم و حال ندارم. شاید دارم میمیرم. خلاصه اگر دیگر اینجا پست نگذاشتم بدانید مرده ام. یا اصلا نه. من دارم میمیرم و فکر نمیکنم مجال دیگری برای آپدیت کردن این وبلاگ برایم باقی باشد. پس از همینجا با شما خداحافظی میکنم. اگر بدی ای خوبی ای دیدید هیچ کاری نکنید آقا. هیچ کاری. همین که هیچ کاری نکنید بهترین لطف است. نه دعا کنید نه حلال کنید اصلا. میفرماید که امیدوار بود آدمی به خیر کسان / مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان. یا میفرماید سنان جور بر دل ریش کم زن / چو مرهم می نسازی نیش کم زن. همین دیگر. خداحافظ تا دیدار در دنیایی دیگر.

۰ ۰
۱۰ دیدگاه
| اشتراک‌گذاری‌: به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم به اشتراک بگذاریم

این مطلب با برچسب‌های, جفنگیات در تاریخ پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ق.ظ، توسط سُر. واو. شین منتشر شده است.
  • منا مهدیزاده

    ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۳۳ وب سایت

    :-هیچکار

  • Volume Formula

    ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۱۸:۰۶ وب سایت

    اطلاعت تاریخی م بالکل مخدوش شد:)))))


    خدافظی نکرده نمیر تازه خب:-"

  • سُر. واو. شین

    ۳۰ مرداد ۹۳ ، ۲۲:۳۲

    مردم دیگه :-"

  • (: vuvik

    ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۲۴ وب سایت

    مرگ خیلی خوبه! از وقتی به این نتیجه رسیدم که فهمیدم خواب خوبه! کلی آرامش؛ کلی سکوت؛ کلی استراحت. خلاصه اگه میخوای بمیری پیشاپیش بهت تبریک میگم! کنکور هم نمیدی تازه :((
    سمنو هم خوبه! ولی مرگ بهتره خب! :|

  • سُر. واو. شین

    ۳۱ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۱۲

    :))

    البته بستگی داره از کدوم زاویه به قضیه نگاه کنی. از این زاویه ای که الان ما ایستادیم اگه بمیریم اون دنیا همینجور چوب آتشینه که میکنن تو آستینمون. همون کنکور بهتره :| :D

  • آیدین

    ۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۳:۵۹

    اطلاعات تاریخی شما به کلی غلط است دوست عزیز . در حقیقت دوکلمه عَمانی و سَمانی مربوط به خطه ی شمال میباشد که در آنجا فردی بود به نام مانی که کارهای اعجان انگیزی نظیر درست کردن سمنو با جوانه گندم و مینیمال کردن لیمو انجام میداد . در هر کدام از این مراحل جمع حاضر به نشانه تعجب از واکنش هایی نظیر عَـ . . مانی اینو خودت درست کردی و یا سَـ .... مانی اینُ چجوری کوچیک کردی از خود نشان میدادند . و به صورت رندم گونه ای سمانی به سمنو و عمانی به آن لیمو تعلق گرفت . البته گفته شده نخست عمانی و سمانی هردو یک معنی میداندند و شما میتوانستی سمانی را عمانی هم صدا کنی.  اما زن ها که مرد هایشان را برای خرید میفرستادند بیرون و میگفتند مثلا برو سمانی بگیر , مرد ها میرفتند عمانی میگرفتند . به همین دلیل جنبش زنان عدم تعهد نسبت به جدا سازی  معانی عمانی و سمانی شکل گرفت که در نهایت موفق به انجام این مهم در آن برحه تاریخی شد . گفته شده بعد ها این جنبش مورد تجاوز جنبش میرزا کوچک خان قرار گرفت و از هم پاشید :| 

  • شایان

    ۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۸:۱۰

    مجبور بودم منتظر سال بعم بمانم باز

    بعم = بعد
    گفتم که درستش کنی :دی

  • سُر. واو. شین

    ۰۱ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۴۴

    بوس خدا بر تو باد ^_^

  • منا مهدیزاده

    ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۳۲ وب سایت

    منم حرف آیدین رو تایید می کنم ... توی کتاب "فی الحکایات العمانی و السمانی و الارتباطها بالمانی" من خونده بودم این مطلبو ...

  • سُر. واو. شین

    ۰۲ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۰۷

    شماها همگی تحریف کنندگان در تاریخ هستید. و خداوند تحریف کنندگان در تاریخ را دوست ندارد :|

  • (: vuvik

    ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۰۰ وب سایت

    نه دیگه این آتیشا برای بی ادبانی چون توئه که حرفای زشت مینویسن توی وبلاگشون! :دی من بچه ی با ادبی هستم اصولا! اون دنیا در آرامش خواهم بود!
    + آیدین، منا =))

  • کمند سلیمانی

    ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۱۱ وب سایت

    عجب حرف های تاریخی پر باری زدن دوستان!!! منم که نه تاریخم خوبه نه از این چیزا حالیم میشه پس ترجیح می دم با حرف آیدین که می گفت عَ... مانی تو اینو درس کردی که در نتیجه میشه عمانی موافقت کنم علاوه بر میل باطنیم! :دی
    منا :))
    عاغا من نتیجه گرفتم به هیچ چیز نمی شه اعتماد کرد! حتی به مرگ! میگن مردی مراسم ختم هم میگیرن بعد میبینی اَی دل غافل! من مردم که! الان دارو بی هوشی دادن عین خرس قطبی خوابیدی مثلاً :|

  • سُر. واو. شین

    ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۵۴

    پیشنهاد میدم حتما مطالعه تاریخیتو بیشتر کنی تا دیگه خام گفته های این تحریف کننده ها نشی :-"

    آره آقا همه ش دروغه :))

  • sina S.M

    ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۳۲ وب سایت

    درخت سمنو ! ولی حقیقتن متنهایی که توش از دلبستگی زیاد به یک چیزی حرف زده خیلی جذابن ! این سمنوعه خیلی خفن بود ! لایک ! 

    ( ولی به نظر اون بخش تاریخی زیادی بود . مخصوصن نحوه ی تلفظ در زبان هخامنشی ! تاریخدان های برجسته هیچ نظری راجع به طریقه تلفظ خط میخی ندارن ... چون اصولن چیزی که فقط کنده کاریش از سنگ باقی مونده چطور میتونه نحوه ی تلفظ رو بگه ؟ ... راستی گفتم تاریخدانهای برجسته ! بله درسته که تاریخدان زن هم داریم ولی منظور از تاریخدان مرد برجسته ، باتجربه هست )

  • سُر. واو. شین

    ۱۷ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۱

    لطف داری,

    :)) مطمئن باش اگه دلیل منطقی و محکمی درباره تلفظ وجود داشت اصلا درباره ش صحبت نمیکردم. رسالت, بر هم زدن عادت هاست :-"

  • کمند سلیمانی

    ۲۸ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۰۲ وب سایت

    پست بگذار دیگر!
    ماهی یدونه؟ :|

  • سُر. واو. شین

    ۲۸ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۵۷

    کنکور / کنکور / کنکور :D

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">